در بحث از “گران فروشی” یک پرسش اساسی هست که البته خیلی اوقات فراموش می شود و ان اینست که قیمت یک کالا چطور تعیین می شود. در استفاده رایج، زمانی می توانیم از “گران فروشی” صحبت کنیم که معتقد باشیم یک قیمت مبنا و درست و منصفانه هست که قیمت فعلی از آن بسیار بیشتر است و در نتیجه کالا “گران” فروخته شده است.

 

اینکه قیمت از کجا می آید ساده نیست؛ آیا باید میزان زحمت یا مواد به کار رفته در تولید آن را مبنا گرفت؟ آیا ضرورت و مفید بودن کالا را باید در نظر داشت؟ … پاسخ های متعددی هم به این پرسش داده شده است؛ ولی حرف هواداران اتریشی اقتصاد بازار شنیدنی تر است؛ حرف آنها این است که قیمت کالا برآمده از ارزش ذهنی خریدار است؛ این ارزش هم امری نسبی است و با توجه به شرایط مختلف و خریداران مختلف تغییر می کند. من فلان کالا را ارزشمند تلقی می کنم، پس دست به جیب می شوم، چیزی ارزشمند (پول در جیب) را از دست می دهم تا چیزی با ارزش تر (کالا) را به دست آورم.

 

دیگری ممکن است ارزیابی اش از ارزش کالا با من متفاوت باشد پس به قیمتی بیشتر یا کمتر بخواهد کالا را خریداری کند یا حتی خواهان آن نباشد. از آنجا که ارزش در ذهن خریدار است و چیزی ثابت نیست، شرایط متفاوت قیمت های متفاوتی را هم به وجود می آورند؛ بطری آب در فروشگاه شهر حدود ۱۰۰۰ چوق فروخته می شود؛ ولی همین جنس در وسط کویر لوت و کمبود آب تا چندین برابر خواهان خواهد داشت. یادمان نرود قیمت ربطی به زحمتی که تولیدکننده برای آن کشیده است ندارد و قاضی اصلی مشتری است؛ اگر کسی نیمی از زندگی اش را هم برای ساخت محصولی گذاشته باشد و هزینه بسیاری برای آن کرده باشد و کسی خواهان آن نباشد، قیمتی نخواهد داشت. محصول تنها به قیمتی می تواند فروخته شود که مشتری توان و تمایل پرداخت آن را داشته باشد.

 

در مورد اینکه آن ارزش ذهنی چگونه تعیین می شود؛ صحبت مفصل است، ولی به زبان ساده باید آن را با توجه به کمیابی نسبی (به زبان فنی تر مقدار مارژینال یا حاشیه ای) محصول فهم کرد؛ به زبان دیگر، یعنی یک واحد “بیشتر” محصول چقدر در دسترس است و ارزش خواهد داشت؛ آب از الماس برای زندگی ضروری تر است، ولی از آنجا که یک واحد “بیشتر” آب در شرایط عادی به سادگی در دسترس است قیمت زیادی ندارد؛ ولی الماس تجملی به دلیل ساده نبودن دسترسی به یک واحد “بیشتر” از الماس قیمتی بسیار بالاتر دارد (معمای آب و الماس). می دانیم که در شرایط تشنگی شدید قضیه متفاوت می شود و با همین استدلال ذهنی بودن ارزش و مقدار حاشیه ای می شود فهمید چرا فرد حاضر می شود ده ها الماس را بدهد تا یک بطری آب دریافت کند.

 

پست پیشین در مورد درست نبودن کنترل قیمت در شرایط زلزله در میان برخی دوستان واکنش هایی داشت؛ به نظر می رسد اگر دنبال این پرسش برویم که منشا قیمت چیست؛ در می یابیم که هر قیمتی (تاکید می کنم هر قیمتی) حاصل فرایند عرضه و تقاضاست و بالا رفتن آن  نیز از همان منطق پیروی می کند و صحبت از “گرانفروشی” نارواست؛ مداخله دولت در مورد اینکه قیمت “منصفانه” چقدر تعیین شود، علاوه بر اینکه در عمل به زیان همه افراد تمام خواهد شد، هیچ پایه و اساسی هم ندارد. کنترل قیمت صرفا یک تصمیم سیاسی است که در واقع بهای آن را هم شهروندان می پردازند. وانگهی دولت اخلاقی هم نداریم که به خیرخواهی آن امیدوار باشیم، منطق عمل دولت سیاست است و انتظار اخلاقی بودن از دولت (هر دولتی) خطاست، والله اعلم

 

پ.ن: ایده کلی این نوشته را وامدار دوست فرهیخته، دکتر محمدجواد ثابت، ام.