مرحوم داریوش همایون می گفت شاه دوست داشت ترکیبی باشد از کسانی همچون کوروش و انوشیروان و البته مصدق! شاه جوانبخت نوعی احساس احترام (اگر نگوییم حقارت) در برابر این شازده قجری حقوقدان داشت و بنا به گفته ها تا پایان کار مصدق در برابر وی مطیع محض بود!

 

سفیر آمریکا در ایران هم از هواداران پروپا قرص مصدق بود، یانکی می خواستند به امپراتوری رو به زوال بریتانیا خاتمه بدهند (نظریه رهبری جهان را یادتان هست؟)، می دانستند نارضایتی در کشورهای مستعمره باعث گسترش نفوذ ایدئولوژی شیطانی کمونیسم می شود، ولی دنبال راه حل قانونی و رضایتبخش کار بودند. شوخی بود فکر کنیم بدون رضایت ایالات متحده، مصدق یا هرکس دیگر می توانست نفت ملی کند و با کمپانی نفت انگلیس در بیفتد و همان مدت کوتاه هم در قدرت بماند. گفته اند ترومن، چرچیل و بانک جهانی پیش خوبی هم به مصدق دادند، ولی پیرمرد به هیچ چیز جز پیروزی کامل رضایت نمی داد.

 

همین کله شقی ها و بلندپروازی های او، امریکایی ها را از رسیدن به توافقی رضایتبخش ناامید کرد، آنها سه ماه تلاش کردند تا شاه متقاعد شود و حکم برکناری مصدق را امضا کند. شاه زیر بار نمی رفت، همایون معتقد بود که بزرگترین اشتباه قهرمان استعمارستیز این بود که شاه را وادار به کناره گیری کرد، در عمل می توانست به دست شاه هرکاری را بخواهد انجام دهد، شاه حتی فرماندهی کل قوا را که تمام قدرتش بود تقدیمش کرد. بعد از مقاومت مصدق در برابر برکناری و خروج شاه، توده ای ها شروع کردند مجسمه های او را پایین کشیدن و شادمانی از پایان سلطنت پهلوی، امثال دکتر فاطمی حرفی نبود که به شاه و خاندان سلطنت نزنند. این اوضاع خیلی ها را ترساند.

 

گفته اند بسیاری در آن زمان نگران تسلط روس‌ها بر ایران بودند، مصدق قدرتی در کشور نداشت، کسی طرفدارش نبود، روز ۲۸ مرداد یک نفر به طرفداری از مصدق به خیابان نیامد. مسئله در مصدق نبود، در این بود که کی جانشین او بشود: نیروهای طرفدار شاه یا کمونیست‌ها. حتی امروز هم در برابر چنین انتخابی اولی با تمام بدی ها بهتر از دومی به نظر می رسد.

 

اگر یک درس تاریخی بخواهیم از موضوع بگیریم این است: اگر می خواهید “زیادی” روی آرمان هایتان پافشاری کنید، سیاست به دردتان نمی خورد، چریک شدن انتخاب بهتری است، والله اعلم.


لینک مرجع