این روزها پیامی به این مضمون در فضای مجازی دست به دست می شود “یک دوچرخه سوار برای اقتصاد فاجعه است، زیرا خودرو نمیخرد، وام خودرو نمیگیرد، بیمه خودرو نمیخرد، بنزین نمیخرد، قطعات یدکی خودرو نمیخرد، پول پارکینگ نمی‌دهد، چاق نمیشود و…”!

 

پیش فرض اصلی این است که کم شدن مصرف باعث کاهش رونق در اقتصاد می شود؛ استیو هرویتز، اقتصاددان لیبرتارین، معتقد است که این نگاه را باید میراث نگاه جان مینارد کینز دانست که به شیوه های مختلف هم تکرار شده است؛ پیشنهاد کینز برای تکان دادن اقتصاد این بود که دولت دست به کار شود و با بالا بردن مصرف و هزینه های خود رونق و اشتغال را به اقتصاد بازگرداند.

 

اما این پیش فرض نارواست، در واقع ثروت از طریق تولید خلق می شود و نه مصرف! تولید مقدم بر مصرف است و آن را ایجاد می کند، نه برعکس. در واقع اقتصاد سالم آن اقتصادی است که موانع تولید از پیش روی تولیدکنندگان برداشته شده باشد و از قضا اینجا خودداری خانوارها از مصرف و “پس انداز” حتی می تواند منابع مالی لازم برای تولید را فراهم کند و آن را تسهیل کند.

 

شاید بگویید قضیه مرغ و تخم مرغ است و تا مصرف کننده ای نباشد، تولیدی هم در کار نیست؛ اما عجله نکنید، یادمان نرود یک فرد زمانی می تواند مصرف کند که پیش از آن چیزی تولید کرده و به فروش رسانده باشد؛ یعنی با کار و زحمتی چیزی را ارائه کرده باشد که خواهان داشته باشد و حال می تواند ثروتی را که به دست آورده است، برای مصرف چیزی دیگر خرج کند. تحریک تقاضا با مشوق های دولتی این منطق روشن را بر هم خواهد زد و اثراتش زیان باری دارد.

 

اما از آن طرف هم نیفتیم مصرف گرایی و تجمل هم به هیچ رو بد نیست، هیچ حقی طبیعی تر برای انسان ها نیست که با پولی که به دست آورده اند بتواند آنچه را می خواهند تهیه کنند و اجباری در کار نباشد. چیزی که امروز تجملی است، فردا ضروری تلقی می شود و نخست باید کسانی آن کالای تجملی را بخرند تا به تدریج امکان دسترسی به آن برای بقیه هم فراهم شود. قناعت و درویش مسلک بودن البته بد نیست و انتخابی است که شاید کسانی آن را بپسندند و در انتخاب روش خود آزادند، اما فراموش نکنیم با اخلاق سنتی مبتنی بر ارزش هایی مانند قناعت نمی توانید تصویری درستی از اقتصاد امروزی پیدا کنید. ارزش کلیدی در اقتصاد بازار آزادی است و باید آن را پاس داشت، والله اعلم.

لینک مرجع