کسانی مثل پرفسور چانگ کره ای بر این باورند که می شود شواهد تاریخی را پیدا کرد که حمایت تعرفه ای از صنایع نوپای ملی راه خوبی برای بهبود اقتصاد کشورهاست، به بیانی دیگر، تا وقتی این صنایع جدید سودآور نشده اند، نباید آنها را در معرض رقابت قرار داد، بلکه باید آنها را با ابزارهایی مانند تعرفه حمایت کرد و بعد که توانستند روی پا خود بایستند، دیگر حمایت ضرورت ندارد.

 

در واقع حرف وی اینست که نظریه مزیت نسبی (یعنی هر کشوری با توجه به منابع در دسترسش چیزی را تولید کند که “در مقایسه با دیگر محصولاتی که قابلیت تولید آن را دارد” هزینه کمتری داشته باشد و در مورد بقیه محصولات از تولید دیگر کشورها بهره بگیرد) را نباید جدی گرفت و در واقعیت تجربه تاریخی چیز دیگری بوده است. از تردیدها در مورد روش بررسی و اعتبارگفته های او که بگذریم، نظریه مزیت نسبی منطق نظری روشنی دارد. اگر به کشاورزی بگوییم دنبال یادگیری پزشکی نرود و تنها به کار خود بپردازد، ولی با درآمد حاصل از فروش محصولاتش از خدمات یک پزشک زبده استفاده کند حرف نادرستی زده ایم؟

 

چانگ می گوید اگر کره جنوبی در مقابل فشارهای جهانی تسلیم شده بود و اقتصاد خود را به کلی باز و آزاد کرده بود، بعید بود جز همان صادر کردن کلاه گیس ساخته شده از موهای انسان می توانست در صنعت دیگری بدرخشد، ولی حمایت دولتی از برخی صنایع باعث شد که اکنون حرفی در اقتصاد دنیا داشته باشد، ولی کشورهایی مثل سنگال که درهای کشورشان را بی محابا گشودند، سرنوشت خوبی نداشتند. چنین استدلالی محکم نیست، از اینکه چند کشور با برقراری تعرفه به پیشرفت هایی رسیده اند، نمی شود نتیجه گرفت که راه تولید ثروت برقراری تعرفه است، مثال های ناموفق زیاد داریم و برای مثال بریتانیا در همان دوران طلایی تجارت آزاد به اوج قدرت خود رسید.    

 

وانگهی حمایت از صنایع نوپا و رقابت پذیر حتی در چارچوب اقتصاد بازار آزاد هم ممکن است، دانشجویان وکالت و پزشکی هم تا قبل از آنکه به حقوق سرشار برسند، هزینه های بسیاری را متحمل می شوند، ولی رفتارشان توجیه پذیر است، مثال بارز دیگر در حوزه فناوری های نو و استارتاپ هاست. همچنین با استدلال موافقان حمایتگرایی حالا که قرار است هوای صنایع نوپا را داشته باشیم، چرا هوای نیروی کار تازه وارد را نداشته باشیم؟ چرا از محصولات تولیدی کارگران باتجربه تر مالیات بیشتری نگیریم تا آنها هم به تدریج پرورش پیدا کنند؟ حالا که چنین نیست یک جوان ۱۸ ساله جویای کار مجبور است تا آخر عمرش پادویی کند و حقوق اندکی دریافت کند؟ همانطور که برای آن جوان چنین سرنوشتی مقدر نیست، برای صنایع نوپای کشورها هم چنین نخواهد بود.

 

هواداران حمایتگرایی گفته اند همانطور که پدر هوای بچه هایش را دارد، دولت هم باید هوای صنایع نوپایش را داشته باشد، این را هم بر خلاف اعتبار ظاهری اش نباید جدی گرفت، پدر خیرخواه شما بعید است برای انجام کاری که با مراجعه به متخصصش ۵۰ چوق برایش آب می خورد را به شما بسپارد و ۱۰۰ چوق تقدیمتان کند؛ به ویژه اگر فرزند زیاد و ثروت محدود داشته باشد. در دنیای واقع هم قضیه متفاوت نیست، تعرفه ها به جیب دولتی ها می رود و حیف و میل می شود، ولی مصرف کنندگان مجبورند پول بیشتری بپردازند تا کسانی دیگر حمایت شوند. بماند که دولت خیرخواه اساسا روی کره ارض دیده نشده است و فساد حاصل از حمایتگرایی هم که از کفر ابلیس مشهورتر است.

 

اگر دنبال “حمایت” واقعی از صنایع نوپای کشور هستیم، از قضا باید کشور را به روی جهان و رقابت بازتر کرد. به جای فشار آوردن بر مشتری که پول بیشتری برای اشتغال هموطنش بپردازد، باید مجوزهای غیرضروری را حذف کرد، مالیات ها را پایین آورد، دخالت ها در کار کسب و کارها را حداقل کرد و قوانین مناسب برای بهبود حقوق مالکیت، رفع سریع تعارض ها و ورشکستگی به وجود آورد و هزینه مبادله را کاهش داد. به نظر نمی رسد اهالی دولت اعتدال در چنین مسیری باشند، والله اعلم.

لینک مرجع