حضرت یووال هراری می گوید می شود فهمید چرا در سال ۱۹۹۸ کشوری فقیر مانند رواندا دست به یورش و اشغال معادن کلتان کشور همسایه خود کنگو زد؛ سنگ معدن کلتان برای تولیدکنندگان تلفن همراه و لپ تاپ ماده مهمی به شمار می آمد و کنگو ۸۰ درصد از ذخایر این ماده معدنی مهم را در اختیار داشت. رواندا سالی ۲۴۰ میلیون دلار از این راه درآمد کسب کرد که برای کشوری فقیر پول زیادی بود.

 

اما چرا برای چین توجیهی ندارد که به “سیلیکون ولی” در کالیفرنیا حمله کند و آن را اشغال نمی کند؟ می دانیم که در “سیلیکون ولی” صحبت از دهها و صدها میلیارد است. فهم آن دشوار نیست؛ با جنگ می توان چاه های نفت و معادن را اشغال کرد، ولی برای به دست آوردن دانش از جنگ کاری بر نمی آید و نمی توان دست به دامن ژنرال ها  شد. چین در عوض با همکاری با غول های تکنولوژی “سیلیکون ولی” مثل اپل و فیس بوک می تواند آنچه را کشوری مثل رواندا در طی یک سال به دست می آورد، در یک روز با همکاری تجاری صلح آمیز از آن خود کند.

 

اقتصاد دانش محور معنا و مفهوم جنگ و صلح را هم دگرگون کرده است، دیگر جنگ برای تسلط بر منابع فیزیکی را نمی توان اقتصادی دانست؛ سود حاصل از همکاری صلح آمیز بارها و بارها بیشتر از جنگ و تصرف قهرآمیز کشورهاست. در گذشته وقتی صحبت از صلح می شد معنا روشن بود؛ وقتی دو کشور در حال صلح بودند یعنی در حال حاضر و امروز بین آنها جنگی نیست، ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که فردا جنگی تمام عیار بین آنها در نگیرد. اکنون اما معنای صلح متفاوت است، صحبت این است که جنگ بین آنها “ناموجه” است.

 

امروز دو کشور در حال صلح نه تنها با هم در جنگ نیستند، بلکه دلیلی نداریم تصور کنیم در آینده هم جنگی بین آنها در بگیرد؛ این را می توان کم و بیش در بیشتر کشورها و نقاط جهان صادق دانست. وقتی شرکتی بین المللی به دنبال نیروی کار ارزان در فیلیپین است و بناست آنجا سرمایه گذاری کند، طبیعی است که این احتمال را نمی دهد که همسایه فیلیپین، یعنی اندونزی به آن کشور حمله کند. نمی توان اطمینان داشت که این حالت همیشه برقرار خواهد بود، ولی باید با قطعیت گفت که اوضاع نسبت به گذشته فرق کرده است، اکنون جنگ ها هم معنایشان عوض شده است.

 

اما امروز شنیدم که اوضاع بورس اوراق بهادار تعریفی ندارد؛ همه منتظر مواضع برجامی دونالد شیردل اند تا بعد تصمیم گیری کنند، اتفاقی که هر چند ماه یکبار تکرار می شود. در واقع به معنای امروزی کلمه ما در “صلح” نیستیم، جنگی تمام عیار در جریان است. “شرایط حساس کنونی” هر روز ما را عقب تر از پیش می اندازد؛ متاسفانه دیدگاهایمان از “قدرت” و “استقلال” و مانند آن هم بوی نا می دهد، سرمایه اصلی کشور آن ماده سیاه بدبوی زیرزمین نیست، بلکه مغزهای شاداب روی زمین اند. آنها هم که دارند هرز می روند.

 

قدرت را امروز نه بی نیازی از دیگر کشورها بلکه برعکس در مرکز بودن باید تعریف کرد؛ قدرت را امروز نه فقط ژنرال ها بلکه بازرگانان، کارآفرینان و دانشگاهی ها ایجاد می کنند؛ حواسمان باشد در اقتصاد دانش محور امروزی نفت ایران آنقدرها اهمیتی ندارد که مغز ایرانی، والله اعلم.