گفته اند اگر اسکاندیناوی نبود، چپ ها یکی اختراع می کردند! خیلی ها در پاسخ به هواداران اقتصاد بازار آزاد از کشورهای اسکاندیناوی (دانمارک، نروژ و سوئد) مثال  می زنند. می گویند این کشورها توانسته اند رشد بالای اقتصادی را با سطح پایین نابرابری؛ نوآوری و مهمتر از همه دولت بزرگ و مالیات بالا ترکیب کنند، کشورهای اسکاندیناوی در بسیاری از شاخص های پیشرفت در صدر هستند و حتی در همین انتخابات اخیر ایالات متحده هم کسانی الگوی اسکاندیناوی را تحسین می کردند. باری، بد نیست نگاه دقیقتری به اوضاع بیندازیم:

 

۱- دلیل موفقیت این کشورها ربطی به نقش پررنگ دولت ندارد، باید به مدتها پیش از آن برگشت. در سوئد ردپای دولت بزرگ به شکل کنونی را باید از دهه ۱۹۶۰ پی گرفت، ولی این کشور در سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۹۳۶  رشد بی سابقه اش را تجربه کرد و بالاترین نرخ رشد را در میان کشورهای صنعتی داشت. بعدها ورق برگشت و از ۱۹۳۶ تا ۲۰۰۸ نرخ رشد اقتصاد این کشور به رتبه ۱۳ در میان ۲۸ کشور صنعتی کاهش یافت.
۲- تا پیش از دهه ۱۹۶۰، نسبت مالیات دریافتی به تولید ناخالص داخلی در این کشورها از ۲۵ تا ۳۲ درصد متغیر بود که تفاوت چندانی با دیگر کشورهای توسعه یافته نداشت و حتی امروزه هم دوباره می توان دید که این نسبت در مقایسه با سال های قبل تعدیل شده است و برخلاف تصور عموم مردم عدد بالایی نیست.

۳- به طور خاص، آن دوره طلایی سوسیال دموکراسی که خیلی از منتقدان سرمایه داری حسرتش را می خورند (اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اوایل ۱۹۹۰) یک اشتباه تمام عیار بود، سوئد که در آغاز این دوره ۴ امین کشور ثروتمند دنیا بود به رده ۱۳ ام سقوط کرد. تاسیس کسب و کارهای جدید و موفق در آن دوران ناامید کننده بود. از ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ جمعیت سوئد از ۷ میلیون به ۹ میلیون رسید، ولی در عمل شغل جدیدی ایجاد نشد.
۴- طول عمر بالای اهالی اسکاندیناوی و نرخ پایین مرگ و میر نوزادان هم به دوران قبل از دولت بزرگ برمی گردد. در ۱۹۶۰ در میان کشورهای سازمان همکاری های اقتصادی این کشورها بهترین وضعیت را داشتند، ولی در ۲۰۰۵ تفاوت آنها با بریتانیا و ایالات متحده به طور جدی کاهش پیدا کرد و حتی به مرور زمان ایسلند که دولت بزرگی هم ندارد از آنها پیشی گرفته است.
۵- جامعه برابر اسکاندیناوی هم مربوط به پیش از دوران “طلایی” دولت است. در سه دهه پایانی قرن ۱۹ و نیمه نخست قرن ۲۰ تفاوت درآمدها به شدت کاهش یافت. جامعه به اصطلاح برابر فعلی ربطی به دولت و مالیات ندارد، حرکت اصلی پیش از آن انجام گرفته بود.
۶- دولت رفاه، سرمایه اجتماعی  این کشورها را نابود کرد! وقتی بیمه بیکاری و مزایایی از این دست در دسترس باشد، عجیب نیست که اگر کسانی از شرایط کاری ناراضی باشند، خود را به ناخوشی بزنند و پول بی زبان را در جیبشان بگذارند، در جام جهانی ۲۰۰۲ غیبت از کار ۴۱ درصد افزایش پیدا کرد. اوایل دهه ۱۹۸۰ در حدود ۸۲ درصد سوئدی ها بی دلیل پول گرفتن از دولت را نادرست می دانستند، ولی در اوایل دهه ۲۰۱۰ این میزان به ۵۵ درصد رسید.
۷- جذب مهاجران در این کشورها بسیار دشوار است، در کشورهای انگلوساکسون نرخ بیکاری مهاجران و بومی ها با تحصیلات پایین کم وبیش یکسان است، ولی در اسکاندیناوی بیکاری مهاجران بسیار بیشتر است، حتی برای تحصیل کرده ها هم کار چندان ساده نیست. در فنلاند و سوئد بیکاری مهاجران تحصیل کرده تا ۸ درصد بیشتر از بومی ها با همان سطح تحصیلات است.

 

خلاصه آنکه امام زاده “دولت” در عرصه اقتصاد حاجت نمی دهد و زیاد هم برای اسکاندیناوی بی روغن سرخ نکنیم، یادمان باشد سوسیالیسم جرم نیست، ولی بیماری است 🙂

 

لینک مرجع