گفته اند کشورها یا باید با یکدیگر بجنگند یا تجارت کنند؛ از این روست که یکی از خطرناک ترین سیاست های اقتصادی همان خودکفایی (اتارکی) است، خودکفایی و حمایت افراطی از تولید ملی به معنی قطع وابستگی با دیگر کشورهاست و کشوری که تک افتاده و جدا از بقیه باشد احتمال بیشتری دارد سیاست خصمانه و تندی بر علیه دیگران اتخاذ کند یا از آن طرف هم از سوی آنها تهدید شود. اساسا “تک خوری” چه در میان انسان ها و چه در سطح ملی عاقبت ندارد.

 

اجازه دهید یک مثال تاریخی را در تایید قضیه مرور کنیم. ژاپن از قرن ۱۹ بعد از شکست نخست از ناوگان دریایی امریکا اصلاحات جدی و زیربنایی را شروع کرد (اصلاحات میجی) و توانست حتی بعدها به یکی از قدرت های استعماری نیمه نخست قرن ۲۰ بدل شود. بعد از جنگ جهانی اول با توجه به مطالبات اجتماعی ژاپنی ها یک روند اصلاحات دموکراتیک پدید آمد (دموکراسی تایشو از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۱) که حق رای و تشکیل احزاب سیاسی را دربر می گرفت، ولی ادامه پیدا نکرد.

 

یکی از دلایل اصلی پا نگرفتن این دموکراسی کوتاه مدت را مربوط به کسادی بزرگ سال ۱۹۳۰ آمریکا دانسته اند، با بحران اقتصادی دهه سی یک موج حمایت گرایی از اقتصادهای ملی در جهان پا گرفت و این برای ژاپنی ها که اقتصادشان وابستگی زیادی به تجارت با دیگر کشورها داشت یک مصیبت بزرگ بود، بالا گرفتن احساسات ضد ژاپنی در میان همسایگان هم کمک کرد که ژاپنی ها سیاست های خصمانه و توسعه طلبی خود را با شدت بیشتری پیش ببرند که البته بهایش را با آن شکست فاجعه بار در جنگ جهانی دوم و اشغال کشورشان پرداختند.

 

حرف و حدیث بسیار است و تاریخ را نمی توان از آخر خواند، ولی اگر در آن دوران تجربه دموکراسی ژاپنی که دیگر دوران استعمارگری در جهان هم روبه پایان بود، ژاپنی ها بیشتر در اقتصاد جهانی جذب شده بودند و آن روند “حمایت از تولید ملی” کشورها را از هم دور نمی کرد، شاید آن یاغیگری های جنون آمیز هم از آنها سر نمی زد.  روی حرف باستیا باید تاملی دو چندان کرد: اگر از مرزها کالاها رد نشوند، سربازان این کار را خواهند کرد.