پرویز ثابتی معاون امنیتی ساواک که شاه او را خوش نمی داشت، بسیار صریح بود و می گفت وظیفه من دادن اطلاعات و تحلیل امنیتی است نه چیزی که شاه خوشش بیاید. در کتاب دامگه حادثه می خواندم آذر ۵۵ او در گزارشی به شاه هشدار می دهد که با توجه به حمایت ایران از رقیب کارتر و اظهارات وی در جریان مبارزات انتخاباتی، اگر مخالفان به این نتیجه برسند که شاه تحت فشار است، بعید نیست حوادثی رخ دهد که سقوط رژیم را در پی داشته باشد، شاه آن را جدی نگرفت.
او بعد از آن هم باز پیشنهادهایی می دهد که البته راه به جایی نمی برد، تا نهایت در مرداد ۱۳۵۷ در گزارشی به شاه این موارد را پیشنهاد می کند:  اعلام حکومت نظامی، انحلال مجلسین، اخراج خبرنگاران خارجی (به ویژه بی بی سی)، بستن هردو سفارت آمریکا و انگلستان، برخورد قاطع با روحانیت و دستگیری ۱۵۰۰ فعال سیاسی.
کسانی می گویند انقلاب اجتناب ناپذیر بود و دیر و زود رخ می داد و کسانی هم معتقدند اقداماتی نظیر آنچه گفته شد می توانست در آن زمان روند آن را متوقف کند، اما چنانکه کسانی مانند دکتر رفیعی هم نوشته اند برای یک نظام سلطانی بدترین چیز این است که در دوران زبانه کشیدن آتش بحران سراغ فضای باز سیاسی و حقوق بشر و این قبیل تفنن جات برود. به سیاق شعر معروف “سرچشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گرفتن به پیل” شاید بتوان گفت یک نظام سیاسی خودکامه، فارغ از میزان نارضایتی عمومی، باید تلاش کند کار از آن حدی نگذرد که دیگر “پیل” هم به کارش نیاید.
پ.ن: تحلیلگری سیاسی در سازمان های امنیتی عجب شغل هیجان انگیزی است. ?