در سال ۱۳۱۷ مکزیکی ها اولین کشوری بودند که سراغ ملی کردن نفت رفتند، درست ۱۲ سال پیش از آنکه این قضیه برای ایران رخ بدهد، در آنجا بر خلاف ایران بیشتر شرکت های امریکایی فعال بودند، آنها به وضع بد کارگران بی توجه بودند و دولت ها را زیاد جدی نمی گرفتند. شور ملی گرایی بالا گرفته بود و رئیس جمهور لازارو کاردناس شرکت های خارجی را از کشورش بیرون انداخت، بر او همان رفت که بر سر مصدق و ایران رفت و کشورهای اجنبی حتی از خرید یک قطره نفت مکزیک خودداری کردند.

 

سی سال طول کشید تا نفت مکزیک به مسیر برگردد، انگار راه حل بهتر این بود که شرکت های تولید کننده و کشورهای صاحب نفت به توافق برسند، هرچند مکزیکی ها از مقاومت دلیرانه خود به جایی نرسیدند، بقیه کشورها از نتایج آن بهره مند شدند. یک نمونه خوب در ونزوئلا بود، کشوری که بعد از قضیه مکزیک اهمیت زیادی یافت و در ۱۳۲۵ بیش از ۸۰ درصد نفت اروپا از نیمکره غربی و به ویژه ونزوئلا تامین می شد. در ۱۳۲۷ تقاضای نفت در امریکا از عرضه داخلی آن پیشی گرفت و یانکی ها هم وارد کننده این ماده خام شدند و ونزوئلا اهمیت بیشتری یافت،

 

ونزوئلا  پیش از نفت عمدتا قهوه و کاکائو صادر می کرد، ولی بعد به یک کشور تک محصولی وابسته به نفت تبدیل شده بود. اواسط جنگ جهانی دوم دولت خواست کنترل بیشتری بر نفت اعمال کند و امریکایی ها با درس گرفتن از بحران مکزیک راه تشویق و حمایت پیش گرفتند، نماینده دولت ونزوئلا، خوان پرز آلفونزو، یک زمین شناس و اقتصاددان قابل بود و بازار نفت را به خوبی می شناخت.

 

با درایت و تلاش او موافقت نامه ای امضا شد که بعدها همه شرکت ها امریکایی هم ان را به کار گرفتند؛ مجموع دریافتی دولت ونزوئلا بابت مالیات و حق الامتیاز و مانند آن تقریبا با شرکت تولید کننده خارجی برابر شد، طرف امریکایی (شرکت کرئول وابسته به استاندارد اویل نیوجرسی) از ترس تجربه مکزیک آن را با کمال میل پذیرفت، شرکت شل هم ابتدا چندان راضی نبود، ولی با درخواست معاون وزارت خارجه امریکا از دولت انگلیس برای آوردن فشار بر این شرکت به راه آمد.

 

این قراردادها را ۵۰ ۵۰ نامیدند که تجارت نفت را دگرگون کرد؛ مسئله پایمال شدن غرور ملی را رفع کرد و برای سرمایه گذاری هم مشکلی ایجاد نمی کرد. ظرف ۲ سال نیروی کار شرکت امریکایی تا ۹۰ درصد ونزوئلایی شدند و مشکل نارضایتی کارکنان و مانند آن هم برطرف شد آنها فکر می کردند برای خودشان کار می کنند، دریافتی دولت ۶ برابر شد و می توانست روی صنعتی که دیگر آن را مال خودش می دانست سرمایه گذاری کند.

 

آلفونزو هوشمند یک متمم هم به قرارداد افزود که  به جای دریافت حق الامتیاز به دلار ۲۵ درصد آن به صورت جنسی پرداخت شود، یعنی حدود ۳۶ میلیون بشکه نفت که بعد دولت آن را در بازار آزاد می فروخت، این کار انحصار فروش نفت توسط شرکت های تولید کننده را شکست. بعدها هم ونزوئلا خواهان دریافت تمام حق الامتیاز به نفت شد، بعد از آن بود که قیمت ها علنی شد و آن را نیروهای بازار تعیین می کردند. این قراردادها با چند سال تاخیر به خاورمیانه هم رسید و البته فشار یانکی ها بر انگلستان هم در پذیرش آن موثر بود.

 

در ایران مصدق السلطنه راهی دیگر رفت، در وطن پرستی اش تردید نبود، ولی از جایی به بعد عنان کار از دستش خارج شد، وقتی برای پیشبرد کار سراغ پوپولیسم می روی، از جایی به بعد دیگر دیگر چاره ای جز عوامانه رفتار کردن نداری. قراردادهای قبلی نفت ایران هم هوشمندانه بود، ولی تندروی او باعث شد که مواردی مانند سود حاصل از سرمایه گذاری های شرکت نفت ایران و انگلیس عملا ندیده گرفته شود (آن شرکت بیش از ۸ برابر دارایی هایش در ایران در کل دنیا سرمایه گذاری کرده بود که البته همه با پول حاصل از نفت ایران بود)، دکتر مصدق فقید هم ایران را دوست داشت، حیف که بد دوست داشت.

لینک مرجع