فرض کنید کسی استدلال می کند این حرف که زمان رانندگی باید کمربند ایمنی ببندیم حرف مفت است، خیلی ها همچنان در تصادفات رانندگی می می میرند و بستن یا نبستن کمربند چندان توفیری در ماجرا ندارد. شاید اگر به او بگوییم قرار نبوده است جلوی همه مرگ و میرها را بگیرد و کاهش آن هم عالی است، باز هم نپذیرد.

به این نوع استدلال ها “مغالطه نیروانا” گفته می شود، در این مغالطه طرف وضعیت فعلی را با یک وضعیت آرمانی و بدون نقص مقایسه می کند و آن را نقد می کند. انگار که یک راه حل نهایی برای مسئله وجود دارد. در اینجا حرف از مقایسه دو گزینه در دسترس و واقعی نیست، بلکه واقعیت با یک آرمان خیالی و دسترس ناپذیر مقایسه می شود و البته با این حربه می توان هرچیزی را نقد کرد.

این مغالطه نام خود را از اقتصاددان نامدار، هارلد دمستز، گرفته است. او گله داشت که اهالی اقتصاد وضعیت نهادی واقعی را با حالت های ایده آل مقایسه می کنند و آن را رد می کنند، در حالیکه باید حالت های واقعی را با هم مقایسه کرد و رویکرد نهادی تطبیقی درست چیزی جز این نیست.

در بحث های اقتصاد بازار آزاد زیاد به این موضوع بر می خوریم که اهل دل می گویند از آنجا که وضع مملکت با حالت رقابت کامل فاصله دارد و “شکست بازار” داریم، پس دولت باید وارد عمل شود. هرچقدر هم شواهد ارائه می کنیم که مداخله دولتی هم گلی به سر اقتصاد نزده است و مصداق های شکست های فاجعه بارش بیشتر است، کسی گوش نمی کند.

در بهترین حالت می گویند در مثال هایتان دولت خوب عمل نکرده و باید آن را اصلاح کرد. صحبت نگارنده که اگر قرار به اصلاح است، بهبود وضع بازار و رقابت راه بهتری است، کمتر خریدار داشته است. اگر قرار به مقایسه است بد نیست گزینه های واقعی را کنار هم بگذاریم، والا ایراد گرفتن به اینکه چرا واقعیت آن طور که ما دوست داریم نیست، کار خیلی سختی نیست. والله اعلم.

 

لینک مرجع