خیلی از متفکران جهان معتقدند که نابرابری درآمدها در جامعه همیشه بد است و باید با مداخله دولت ها از شر آنها رها شد؛ اما انگس دیتون، نوبلیست اقتصاد، می گوید درست است که نابرابری می تواند نشانه ای از برخی معضلات اجتماعی باشد، ولی از آن سو می تواند نشانه پیشرفت هم تلقی شود و گاهی برخی راهکارهایی که برای درمان آن پیشنهاد می کنند از خود بیماری بدتر است!

 

شاخص هایی مثل ضریب جینی که اختلاف درآمد/ثروت دهک های بالایی از پایینی را اندازه گیری می کنند برای نشان دادن تغییر نابرابری در کشورها استفاده می شوند (دامنه ضریب جینی بین 0 و 1 است و اعداد نزدیک به 1 نشانه نابرابری بیشتراند)، اما به تنهایی نمی توان از بالا بودن نابرابری بر اساس این قبیل شاخص ها حکم کلی صادر کرد، در نمونه های مثل آفریقای جنوبی این نابرابری به دلایل تاریخی وجود داشته است، فساد و نورچشمی بازی و بسیاری مسائل دیگر آن را باعث شده اند. بدیهی است که این نابرابری پدیده مثبتی نیست.

 

اما قضیه سوی دیگری هم دارد، این نابرابری می تواند از کارآفرینی و تجارت و فعالیت های مفیدی از این دست حاصل شده باشد، کارآفرینان جوان و کسانی مانند زاکربرگ، گیتس و جابز هم “یکشبه” ثروتمند شدند، ولی این ثروت زندگی بسیاری دیگر را هم بهتر کرده است. ضریب جینی چین در 1980 برابر با 0.16 بود، در سال 2014 به 0.55 رسید و نابرابری شدیدی را تجربه کرد، ولی کیست که ندارد نابرابری در ثروت چقدر بهتر از برابری در فقر است! از آن سو ضریب جینی بریتانیا بعد از بحران مالی 2008 کاهش یافت؛ ولی بعید است بتوان آن را دستاورد مثبتی تلقی کرد. یادمان نرود ضریب جینی شوروی هم در دهه 1980 چیزی نزدیک به 0.26 بود که رقمی ایده ال به شمار می آمد.

 

والتر شیدل در کتاب پرسروصدا خودش به نام “برابرسازهای عظیم” نشان می دهد در طول تاریخ آنچه که نابرابری اقتصادی را از بین برده است عمدتا جنگ های بزرگ و خشونت ها، قحطی و بیماری های کشنده فراگیر و مانند آن بوده است، فاجعه مرگ سیاه و از بین رفتن 25 درصد جمعیت در اروپا از طاعون یاد می کند که کاهش کارگر برای کار در مزارع را همراه داشت و البته بالاتر رفتن درآمد آنها و کاهش نابرابری انجامید، مواردی مانند جنگ های جهانی و مانند آن هم نمونه های دیگری است.

 

صحبت این نیست که افزایش نابرابری چیز خوبی است، بلکه باید بین نابرابری خوب و بد تفاوت گذاشت و علت ها را از هم تفکیک کرد. مسئله اصلی نابرابری نیست، بلکه “ناعادلانه” بودن آنست، باید علل بروز نابرابری های “بد” مانند فساد و نورچشمی بازی و حمایت های دولتی و رانت ها را از بین برد، ولی در مورد نابرابری های خوب قضیه متفاوت می شود. با گرفتن اموال همه ثروتمندان یک کشور و تبعید آنها البته جامعه برابرتر می شود، ولی آیا مطلوب است؟

 

نابرابری های “خوب” برای رشد هر جامعه لازم اند؛ دولت های به جای فضولی در توزیع ثروت و رابین هود بازی بهتر است برای عملکرد بازار و رقابت جا را خالی کنند؛ بازار منطق کارایی با هدف بالا بردن استانداردهای زندگی بسیار بهتر از بوروکرات های دولتی عمل می کند. تجربه تاریخی نشان می دهد که بازارها در بهبود وضع فقیرترین های یک جامعه هم بسیار موثرتر از مداخله های دولتی عمل می کنند؛ خیلی ها ترجیح می دهند بین فقیر بودن در یک کشور با نابرابری بالا مانند سنگاپور و فقیر بودن در کشوری برابرتر مانند ونزوئلا، اولی را انتخاب کنند. خلاصه که نابرابری شاید چیز خوبی نباشد، ولی وسواس زیادی به کاهش آن به هر طریقی بی تردید چیز بدتری است، والله اعلم.

لینک مرجع