برگردیم به سال ۱۹۵۷ همان زمانی که قوام نکرومه استقلال غنا را اعلام کرد؛ اقتصاد این کشور را در نظر بگیرید، بخش مدرن کارخانه ها و کسب و کارهای صنعتی که با هدف سودآوری فعالیت می کردند و بخش سنتی هم کسب و کارهای خانوادگی بیشتر در بخش کشاورزی که درآمد شان را بین اعضا تقسیم می کردند و کاری به سودآوری نداشتند.

 

بخش سنتی نیروی کار زیادی داشت، ولی بهره وری آن به شدت پایین بود و حتی اگر تعداد افراد نصف هم می شد خیلی تفاوت نمی کرد، از آن سو بخش مدرن نیروی کار ارزان همراه با سودآوری بالا در اختیار داشت. نکرومه هم می خواست راه چند ساله را یک شبه برود و کاری که توسعه یافته ها در یکی دو قرن رفتند را در چند سال طی کند.

 

کار آنها ساده تر بود و می توانستند از کشورهای پیشرفته تقلید کنند، اما اصل مطلب چیز دیگری بود؛ هر کارخانه مدرنی که تاسیس می شد نیاز به مشتری داشت و باید کسانی محصولاتش را می خریدند، بخش سنتی با بهره وری پایین چنین توانی نداشت و خود کارگران کارخانه هم با درآمدشان تنها خریدار بخشی از محصولات بودند.

 

اگر کسی مایل بود کارخانه جدیدی ایجاد کند، دست نگه می داشت، زیرا می دید مشتری کافی وجود ندارد، باید مجموعه ای از صنایع به وجود می امد که خریدار محصولات هم باشند. از بحث زیرساخت ها که بگذریم، انتخاب جایی مثل غنا انتخاب بین همه و هیچ بود.

 

اینجا بود که به فکری کسانی رسید که دولت باید دست به کار شود و مجموعه ای از صنایع را به وجود آورد،  نکرومه هم همین کار را کرد، اما نتیجه خیلی رضایت بخش نبود، گفته اند کارخانه تولید شیشه ای ساخته شد که بیش از مصرف کشور شیشه تولید می کرد یا در جایی که انبه به اندازه کافی نبود، کارخانه فراوری انبه ساخته بودند. بحث فساد و زد وبند هم نیازی به گفتن ندارد، غنا می خواست پرشی بلند داشته باشد، اما نشد آنچه باید بشود.

 

کره جنوبی البته با چنین سیاستی موفق بود، ولی تعداد ناموفق ها بسیار بالاست، حرف جدی منتقدان این است دولتی انقدر هوشمند که بداند کجا و چگونه کار اقتصاد را سامان بدهد بعید است در کشوری توسعه نیافته به وجود آید، اگر دولت کشوری آنقدر کاربلد و عاقل باشد، دیگر آن کشور توسعه نیافته نیست، عین توسعه یافتگی است!

با این حال این مسئله در بررسی تاریخ ایران و وضعیت کنونی ما هم شایسته تامل جدی است، رضا شاه زمانی در اغاز سلطنتش در سفر به مازندران گفته بود من باید غذا خوردن را هم به مردم یاد بدهم، باید دید در کشوری که “تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست” چگونه می شد عمل کرد، آن هم در شرایطی که هزار مانع قدرتمند ضد توسعه همه جا حضور داشتند. به راستی که حکومت بر صحاری خاورمیانه از مشاغل سخت است.