گفته اند چین بزرگترین کشور تولید کننده مدرک دکتری است، سال ۲۰۰۹ یک دانشمند بنام چینی این سوال را مطرح کرد که چرا از سال ۱۹۴۹ (سال انقلاب چین)  به این سو ما یک متفکر جدی و تراز اول جهانی نداشته ایم؟

 

چینی ها مقاله ها علمی زیاد چاپ می کنند، دولت هوای دانشگاه ها را دارد و اعداد و ارقام خام پژوهش آنها سرگیجه آور است، ولی همچنان چهره علمی مطرحی در این کشور نمی شناسیم. انگار که چینی ها در “بازار اندیشه” هم همان رویکردی را دنبال می کنند که در اقتصاد؛ در عرصه اندیشه ورزی هم مانند تولید کالا و خدمات خبری از نوآوری های جدی نیست. اینجا هم کمیت بسیار پررنگ تر از کیفیت است.

 

کسانی بر این باورند که ضعف بزرگ دانشگاه های چین عدم استقلال دانشگاه های آنهاست، دانشگاه ها با بودجه دولت اداره می شود و آنها زیر کنترل شدید اند. نمایندگان حزب از رئیس دانشگاه قدرت بیشتری دارند و دوره های ارائه شده باید نخست به تصویب وزراتخانه برسد. هرچقدر بنگاه های اقتصادی به تدریج از نظارت دولتی دور شدند، در دانشگاه ها قضیه روند عکس را طی کرد.  با این حال؛ فرایند پولی شدن دانشگاه ها هم با شدت تمام دنبال شد. (ماجرا آشنا نیست؟)

 

روسای دانشگاه بیشتر بوروکرات های ماهری به حساب می آیند تا آکادمیسین ، فشار های سیاسی دولت چین بر دانشگاه ها چنان است که جریان آزاد اندیشه را از میان برده است. تعداد زیادی از مستعدترین دانشجویان چینی هم هر ساله چین را به دلیل این وضعیت ترک می کنند. اواخر دهه ۱۹۹۰ البته دولت به دنبال اصلاح هایی بود و نظام پورسانتی برای انتشار مقاله را دنبال کردند؛ در نتیجه چین به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان مقاله جهان بدل شد، ولی آن سوال دانشمند چینی همچنان با قوت پابرجاست.

 

میلتون فریدمن می گفت بهترین راه تخریب یک صنعت حمایت آن با انحصار دولتی است! این سخن در مورد دانشگاه ها و بازار اندیشه هم رواست؛ چینی ها نتوانسته اند بر خلاف عرصه تولید در حوزه اندیشه هم بازاری به وجود آورند، از این روست که بسیاری در ادامه این روند پرشتاب رشد چین در دوره اقتصاد نوآوری و دانش محور تردید می کنند.

 

بدون وجود بستر و فرهنگی که تنوع و تفاوت را به رسمیت بشناسد؛ تکثرگرایی را تشویق و فردگرایی را ترویج کند نمی توان امید به خلق دیدگاه های تازه داشت؛ تلاش دولت ها برای یک شکل کردن جامعه روح خلاقیت را از مردم خواهد گرفت؛ اگر مردم نتوانند چنان که می خواهند زیست و اندیشه کنند؛ مجالی برای بروز نوآوری نیست، نوآوری های بنیادین در ذات خود تفاوتی با “گناه” ندارند؛ آنها را هم باید سرپیچی از یک عرف پذیرفته شده دانست!   

 

برای حرکت در راه توسعه، دولت ها باید تکلیف خودشان را با آن کلمه قبیحه (آزادی) روشن کنند و به بازار اندیشه هم التفات داشته باشند؛ بدون آزادی و تکثرگرایی در جامعه و به رسمیت شناخت فرد و حقوق فردی پیشرفت سودایی است محال؛ تردید نکنید که دولت فضول و لله وار سد راه توسعه است، والله اعلم

لینک مرجع