بعد از قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر میان ایران و عراق و قطع حمایت شاه از کردهای عراق، فشارها بر روی حکومت صدام حسین کم شد، اسرائیل که همیشه اعراب به ویژه ناسیونالیست هایی امثال آن دیوانه تکریتی، صدام حسین، را تهدیدی برای موجودیت خود می شمرد، احساس خطر کرد. یادمان نرود از جنگ های یوم کیپور با اعراب دو سال بیشتر نمی گذشت.

 

هنری کسیسنجر می گفت لابی های اسرائیلی برای فروش آزادانه سلاح به ایران سنگ اندازی می کنند و موافق نیستند که این حجم گسترده انتقال تسلیحات به ایران انجام گیرد، منطق شان هم این بود که درست است که شاه روابط خوبی با آنها دارد، ولی فروش اسلحه به ایران باعث می شود عرب ها هم مقابله به مثل کنند و خرید گسترده تسلیحات آنان توجیه پیدا کند و این به نفع اسرائیل نیست. با این حال آن زمان هم می دانستند وسط این دریای دشمن اگر یک متحد بتوانند داشته باشند جز ایران نیست.

 

گویا شاه زمانی سقوطش را هم ناشی از تصمیم یهودیان ذی نفوذ در امریکا دانسته بود و حتی به یانکی ها توصیه می کرد که اجازه این حد از مداخله گسترده آنها در سیاست خارجی را ندهند. باری، حتی اگر حرف های تئوریسین های توطئه را جدی نگیریم، باید قدرتمند بودن این قوم موفق را به رسمیت شناخت.

 

آن زمان ها گذشت و آن روابط خوب اسرائیل و ایران خصمانه شد، هرچند در جنگ ایران و عراق گاه گاه دو کشور منافع مشترکی داشتند، ولی اکنون نزدیک چهل سال است که هر دو در صدد ضربه زدن به یکدیگرند. قضیه جالبتر این است که دشمنان سنتی یعنی اسرائیل و اعراب به همدیگر برای مقابله با تهدید مشترک یعنی ایران نزدیک شده اند. گفته اند که عرب ها هم دنبال تشکیل ائتلاف برای جلوگیری از نفوذ ایران اند، ولی تا امریکا حمایت و حضور جدی نداشته باشند، ناتوی عربی شوخی است.  

 

ترامپ هم نشان داده است که برخلاف سلفش مایل به مداخله بیشتر در این نواحی است. هرچند طبیعی است تمرکز یانکی ها به شرق اسیاست، ولی رمز موفقیت آنها برای آنکه چینی ها به تدریج کل اوراسیا را با پروژه های بلندپروازانه ای مثل راه ابریشم مال خود نکنند، همین افزایش حضور جدی در این حوالی است. آنها نباید اجازه ظهور رقیب را بدهند، این وسط شوخی است کشوری در فاصله خزر تا خلیج فارس بتوانند خیلی ساز خودش را بزند. اگر نگوییم جنگ سرد، “جنگ خنک” شروع شده است.

 

اما اصل مطلب، دور تا دور مملکت خیلی ها هستند که فکر می کنند این کشور زیادی بزرگ است و بدشان نمی آید کوچکتر شود و یکی “سر مار را به سنگ بکوبد”، پول هم دارند. از قرار اتحادشان امروز بیش از هر زمان دیگری است. از این طرف، اقتصاد رو به بحران است، درست شبیه بیمار رو به موتی که حتی می ترسی نفس مصنوعی به او بدهی که مبادا حتی لمس او باعث مرگش شود. هزار شکاف و بحران هم داریم که نیاز به تکرارش نیست. متاسفانه گویا بزرگان راه حل مشخصی هم ندارند.

 

کافی است مصیبتی مثل بانک ها سر باز کند، تا مملکت را سیل ببرد، ناراضی هم کم نداریم و کسانی هم بیرون مرز هستند که به آنها اسلحه بدهند. مصیبت نفت یکبار باعث انقلاب شد، امیدوارم این بار به فاجعه نرسد. در چنین حالتی انتخاب میان روحانی و رئیسی مهم نیست، بیشتر باید نگران بود ایرانی به جا می ماند یا نه، والله اعلم.

لینک مرجع