به نظر می رسد پاسخ منفی است، بر اساس گزارش اخیر موسسه کردیت سوییس تخمین زده می شود که تفاوت ثروت خصوصی در دو کشور حدود ۶۰ تریلیون دلار است و البته روبه افزایش است.
دلیل آن روشن است، چین یک سرمایه داری کارآفرینانه و رقابتی نیست، بلکه یک سرمایه داری رفاقتی است که با حمایت بنگاه های دولتی و نورچشمی های حزبی جلو می رود، سیستم سیاسی آن یک بوروکراسی عریض و طویل پرهزینه است که مستعد پرورش فساد و زد و بند است (چیزی از نومنکلاتورا و سانترالیسم دموکراتیک شنیده اید؟). رتبه جهانی آن در شاخص ادراک از فساد ۸۳ در میان حدود ۱۶۰ کشور است. نشانه ای از آزادتر شدن آن هم نیست.
بنا به گفته ها ویژگی فساد چینی ها این است که با یک رشد عجیب در تولید ثروت همراه شده است، در مراحل اولیه این بده بستان اهالی سیاست و اقتصاد شاید به شکل فاجعه رخ ندهد، در آلمان، ژاپن و شرق آسیا البته چنین روندی را شاهد بودیم (توسعه و چپاول نوشته ایوانز را خوانده اید؟). گفته اند تا دهه ۱۹۶۰ با آن هم سیاهکاری استالین هم کسانی خوش بین بودند کمونیست های شوروی روی سرمایه داری را کم خواهند کرد. اما کار متفاوت شد.
از قرار چینی ها تکلیفشان را با مالکیت روشن نکرده اند و این بیشتر به عنوان یک امتیاز برای نزدیکان سیاسی تلقی می شود، حق کنترل بر دارایی وجود دارد، ولی مالکیت آن خیر. از آن سو، طبقه متوسط چین با همان مطالبات فانتزی آزادی خواهی و دموکراسی هم روبه قدرت گرفتن اند. با پیچیده تر شدن جامعه امکان کنترل دولتی و همه جانبه هم کاهش می یابد.
خوبیت ندارد مثل متخصصان فال قهوه پیش گویی کنیم، به ویژه که مسئله خیلی پیچیده است، ولی بگذارید خطر کنیم و حدسی بزنیم. در آینده ای نه چندان دور این سیستم سیاسی توتالیتر باید تن به اصلاح دهد، می شود آن را عقب انداخت، ولی ناگزیر است. آن لحظه اصلاح خطرناک ترین زمان برای هر سیستم اقتدارگرا است.