گفته اند که در قضایای اعتراض های پس از اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۲ باجناق اسدالله علم، نخست وزیر، پزشکی بود که در بیمارستان بازرگانان کار می کرد و دیده بود که نظامیان یک نفر از تظاهرکنندگان را که می خواست از دیوار بیمارستان بالا بیاید با تیر زده بودند. او بسیار ناراحت شده بود و تلفن را برداشته و به نخست وزیر زنگ زده و پای تلفن فحش های چارواداری نثارش کرده بود که فلان فلان شده، تو خجالت نمی کشی مردم را این طور می کشی؟

 

واکنش علم هم جالب بود؛ حرف هایش را گوش کرده بود و بعد گوشی را گذاشته بود، بعدها گفته بود می دانستم او (باجناقش) نمی فهمد چه می گوید. خونسردی او در سرکوب اعتراض ها باعث شد که قضیه ۴۲ خیلی فراگیر نشود. در مقابل شاه همیشه مردد که گفته بود اگر کار بالا گرفت چه کنیم، علم پاسخ داده بود؛ اعلیحضرت، تا موقعی که پشتیبانی شما را دارم دلیلی ندارد نتوانم جلوی مخالفان بایستم.

 

علم در همین زمان با شوخ طبعی به عالیخانی، وزیر اقتصاد، گفته بود من اول سعی می کنم فلان چیز اعلیحضرت را وزن کنم اگر دیدم سنگین است پدری از آنها که می خواهند شلوغ کنند در آوردم که هفت جدشان را یاد کنند، اما اگر دیدم چیز اعلیحضرت وزنی ندارد و کار بالا گرفت؛ سوار هواپیما می شوم و در می روم! کسانی معتقدند اگر در قضایای سال ۷ هم علم زنده بود شاید او تاج و تختش را از دست نمی داد.

 

در مورد قضایای اصلاحات عربستان هم خیلی ها آن را با دوران پهلوی دوم مقایسه می کنند و اینکه در عربستان هم اصلاحات تند فروپاشی حکومت حجاز را در پی خواهد داشت، پیش بینی که کار متخصصان فال قهوه است، ولی به نظر نمی رسد، بتوان این دو را با هم یکی دانست، بن سلمان که چهره اصلی در پیشبرد این اصلاحات به شمار می آید، برخلاف شاه ایران از محبوبیت خوبی میان جوانان برخوردار است، او حتی در غرب تحصیل نکرده است و به نسبت بقیه شاهزادگان عرب چهره “ملی” تری به شمار می آید.  همچنین اسلامگرایی هم برخلاف سال ۵۷ امروزه پدیده شناخته شده ای است.

 

برای حکومت محافظه کار عربستان البته اصلاحات انتخاب نیست، اجبار است، ان مجبورند مدل سنتی که پول پخش می کردند و مردم را ساکت می کردند کنار بگذارند؛ چاره ای ندارند که بدون تزلزل در این مسیر پیش بروند، مخالفت و ناآرامی هم طبیعی است، پس باید خود را آماده کنند، الترناتیو “مردمی” هم احتمالا جز یک البغدادی دیگر نخواهد بود، شل بجنبند شیعیان هم سر به شورش برمی دارند و چاه های نفت به خطر می افتد. البته در این مواقع یک دشمن خارجی مثل ایران نعمت است و می شود خیلی ها را با ترساندن از آن ساکت کرد، ولی بیش از همه اینها نیاز به “دست های قدرتمند” هست.

 

در جایی مثل صحرای حجاز بیشتر از خود فرایند اصلاح؛ شخصیت رهبر اصلاحگر اهمیت دارد؛ یک فرد مصمم و آشتی ناپذیر و غیرقابل پیش بینی گزینه مناسبی است، او باید بداند برای اصلاح در کشوری سنت گرا و مرتجع الگویی مثل ماندلا و گاندی به کار نمی آید، او باید کارش را شبیه بازجویی بداند؛ یعنی باید نشان دهد هیچ مرزی برای به کار بردن قدرتش نمی شناسد! او باید بداند فروپاشی اجتماعی بیشتر از نارضایتی مخالفان ناشی از تردید حاکمان است!

 

شاهزاده جوان سعودی به نظر چنین ویژگی های دارد، احتمالا او هم می داند خاورمیانه آخر دنیاست و حتی خودش را برای جنگ داخلی هم آماده کرده است، باید نشست دید که کارش چگونه پیش می رود، واقعا پیش بینی روند اوضاع در خاورمیانه از مشاغل سخت است، والله اعلم.