چینی ها در سال های پایانی دهه 1950 در کشاکش رقابت با برادر بزرگ (شوروی) تصمیم گرفتند هرچه سریعتر کشور را صنعتی کنند، مائو که از خورشچف دلی خوش نداشت و آنچه در شوروی رخ می داد را مبتنی بر سوسیالیسم اصیل نمی دانست تصمیم گرفت در مدتی کوتاه کارستان کند و به امریکا و بریتانیا نشان دهد بدون بازار آزاد هم می شود “به سبک چینی” صنعتی شد. برنامه “پرش بلند به جلو” با تاکید بر کشاورزی و فولادسازی آغاز شد.
واحد های جمعی متشکل از چند هزار خانوار روستایی به نام کمون شکل گرفت، در این کمون ها همه چیز اشتراکی بود، دارایی شخصی افراد معنایی نداشت و همه چیز افراد اعم از دام و احشام و خوراکی و اسباب خانه به کمون اهدا می شد. هر روز صبح رهبران کمون تقسیم کار می کردند و کار سخت تا پایان روز و گاه شب ها ادامه داشت. هدف این بود تولید فولاد چین در کمتر از 5 سال از بریتانیا هم بیشتر شود، چیزی نزدیک به 12 میلیون تن فولاد در سال! کسی هم حق پخت و پز برای خودش نداشت، همه چیز در آشپرخانه کمون آماده می شد و همه با هم یک غذا می خوردند که البته رایگان بود. توصیف ناظران از آن صحنه های غذا خوردن غریب است “هرکس چنان می خورد که انگار فردایی وجود ندارد!”.
برای صنعتی سازی به جای متمرکز کردن افراد در کارخانه های بزرگ فرمان داده شد در همین کمون ها فولاد تولید شود، به همین منظور فولادسازها به کمون ها منتقل شدند و کوره های ذوب به راه افتاد. برای سوخت کوره ها از زغال سنگ تا درب خانه و چوب تابوت هرچه در دسترس بود استفاده می شد و اگر سنگ آهن در دسترس نبود انواع وسیله های فولاد از قاشق و چنگال و قابلمه تا دوچرخه و هر چیز دیگر را در کوره ها می ریختند.
اعضای بسیاری از کمون ها چیزی از فولادسازی نمی دانستند و با آن فناوری ابتدایی و مهارت کم نتیجه درخشان نبود، اغلب فولاد نامرغوب و کربن داری حاصل می شد که به هر کاری می آمد جز استفاده صنعتی. با به کارگیری دهقانان در فولادسازی، نیرو شاغل در بخش کشاورزی هم کاهش یافت و کمبود مواد غذایی و قحطی رخ داد.
دهقانان حتی داس و خیش و اسباب زراعت خود را هم برای تولید فولاد ذوب کرده بودند، گرسنگی افراد را وادار کرد حتی به جنگل ها برای غذا حمله ببرند و بیشتر پرندگان چین در این دوره خورده شدند. در تمام ان دوره پرمصیبت چین همچنان صادرکننده غلات بود، ولی مردم در روستاها چیزی برای خوردن نداشتند!
اگر این را با حوادث طبیعی و البته دیگر شاهکارهای! مائو نظیر طرح ریشه کن کردن گنجشک ها و حشرات کنار هم بگذاریم، غریب نبود که چند میلیون نفر (تا 45 میلیون هم گفته اند) در دوران این ماجراجویی ها از بین رفتند و در همین زمان کشتار و تصفیه عناصر ضدخلقی! هم با شدت در جریان بود.
این آشوب از 1958 تا 1962 در جریان بود و یکی از نمونه های مشهور مهندسی اجتماعی به حساب می آید، شکست این برنامه و طرح انقلاب فرهنگی که بعدها اجرا شد یکی از دلایل اصلی اصلاحات بنیادین چین در دوران پس از مائو به شمار می آید، حاصل البته قابل پیش بینی بود؛ هر طرح تحولی که فردیت انسان ها و آزادی و مالکیت آنها را ندیده بگیرد، حتی با توفیق اولیه هم امکان ندارد، تاکید می کنم امکان ندارد، بتواند ماندگار شود، والله اعلم.