دیروز تلفظ نادرست “لوور” در مجلس مضمون طنز اهل دل شد، رندان گفتند البته اشتباه لفظی و “سهو زبان” چیز غریبی نیست، ولی خوبیت ندارد ادمی که در هیئت علمی فلان دانشگاه مملکت است تا به حال آن اسم آن موزه معروف را نشنیده باشد و ابروی خودش را ببرد.

 

از این مورد خاص که بگذریم، تجربه شخصی من در برخورد با بسیاری از این دوستان سیاسی خیلی متفاوت نیست، خیلی هایشان ادم هایی به شدت متوسط اند که دست بر قضا تدریس در دانشگاه را در رزومه خودشان دارند و بعد از بازنشستگی شغل شان هیئت علمی دانشگاه می شود! البته انتظار همه چیز دان بودن از افراد نداریم، ولی فرهیخته نبودن بسیاری از اهالی سیاست بدجوری توی ذوق می زند.

 

دوستی نازنین نقل می کرد آدرین زکا هتلدار معروف در جلسه ای می گفت که قبل از انقلاب یک بار به ایران آمدم تا جلسه ای با مقامات ایرانی در کیش داشته باشم، دیدم ایرانی های حاضر همه فارغ التحصیل دانشگاه های مطرح جهان اند و انگلیسی را به خوبی صحبت می کنند. آداب دانی و پرنسیب آنها زکا را تحت تاثیر قرار داده بود و می گفت چنان سوال های دقیق و خوبی می پرسیدند که تا سال ها هرجای دنیا می رفتم می گفتم آینده مال ایرانی هاست، اینها کسانی اند که دنیا را تکان می دهند. ظاهرا او چند سال پیش هم دوباره به ایران آمده بود، ولی این بار قضیه متفاوت بود، از ناتوانی در تکلم به زبان کفار که بگذریم، ایرانی ها چنان پرت عمل کرده بودند که مرد هتلدار به کلی ناامید شده بود!

 

مشکل خیلی ها این نیست که فلان وکیل مجلس تلفظ این یا آن کلمه را نمی داند،  قضیه اساسی تر از اینهاست. در واقع آدم هایی که علی القاعده ویترین یک ملت اند، بیش از اندازه پرت اند. عامه مردم انتظار دارند کسانی که برای امور آنها تصمیم می گیرند یک شایستگی حداقلی داشته باشند، ولی این را نمی بینند. بحث تبار و شهری و روستایی بودن هم نیست، رسیدن به درجاتی از فرهیختگی کار پرزحمتی است، کسی که می خواهد حرف هایش جدی گرفته شود، باید شب بیداری بکشد و بخواند و زحمت بکشد، فرهیختگی نوعی سبک زندگی است و باید هزینه هایش را پرداخت. صرف حضور در دانشگاه آن هم با فشار سیاسی باعث نمی شود ادم را جز میوه جات به حساب بیاورند.

 

افلاطون در توصیف آرمانشهر خود گفته است اهالی سیاست که برای امور عمومی تصمیم می گیرند، از همان کودکی (حداکثر تا سن ۱۲ سالگی) باید آموزشی جامع در حوزه ذهن و بدن بگذرانند و بعد از آن هم آموزش های جدی ببینند، در سن ۲۰ سالگی باز غربال می شوند و خوب ها برگزیده می شوند، سپس تا سی سالگی ریاضی و علم را می آموزند و بعد از ان مرحله دوم غربال آنهاست و آنها که می مانند باید ۵ سال فلسفه بیاموزند، بعد از این ۳۵ سال تازه دوره کارآموزی آنها شروع می شود، ابتدای کار هم به سراغ سیاست نمی روند، بلکه ۱۵ سال به امور نظامی مشغول اند و تازه در ۵۰ سالگی است که صلاحیت ورود به سیاست را می یابند. می بینید درست شبیه روالی است که رجال سیاسی ما گذرانده اند! والله اعلم.

۲ دیدگاه برای “مصائب فرهیخته نبودن”

  • لوتوس گفت:

    قضیه فراتر از این هاست ….

    در زمانه ای که انسان ها هنوز نمیتوانند انسان های دیگر را همانطور که هستند بپذیرند .

    در دورانی که دوستی ها و حرمت انسان ها و روابط انسانی آنها ، فدای پسوند و پیشوند ها سیاست های فردی و جمعی میشوند ..

    در زمانه ای که مجبور میشوی از همه چیز و همه کسانی که دوستشان میداری بگذری ، تا آسیب نبینند….

    تنها راهی که می بینی اینست که در نقطه ی وسط بایستی ..

    و از تمامی افکار و ایده ها مطلع شوی و بیاموزی فارغ از هر رنگ و نام و نشان و قالب و طرز تفکری .
    انسان های خوب و خوش فکر را ارج بنهی .
    به سرزمین ات عشق بورزی و به مردمان اش بیشتر .
    در حد توان ات هر کاری از دستت بر می آید برای هموطنان ات انجام بدهی اما اما اما …..
    اما به هیچ کسی اعتماد بیشتر از ۶۰% نکنی و چک سفید امضا تحویل اش ندهی .

    و عالم سیاست را واگذاری به عالمان اش .
    و از هر جامی پیمانه ای در حد گنجایش ذهنی ات بپذیری .

    قدزت درونی و ذهنی و تجربی والایی می خواهد فردی مسئولیت هدایت مردمان یک جامعه انسانی را حتی در سطح کوچک بپذیرد….

    بزرگترین خدمتی که در این دوران مبهم تاریخی به نظرم یک انسان معمولی میتواند نسبت به خودش و جامعه اش بنماید
    اینست که نهایت تلاش اش را بکند تا خود سربار جامعه نباشد .
    اگر باری از دوش این کشور بر نمیدارد ، لاقال باری بر دوش کشورش اش وا ننهد .

    هرچند راه دشواریست ، مصیبت دارد ..
    چشم و دل بر همه چیز و همه کس و منافع ات و داشته های به حق ات ، ببندی
    خودسازی تاوان دارد ، تنهایی می آورد .

    کسی که روی پای خودش بتواند بایستد و تلخی قضاوت ها و دشواری ها را به تن اش بمالد
    در پایان اوست که باقیست …

    وگرنه تکیه کردن بر سایه ها ، گره به باد بستن است و بس .
    زیرا که در تاریکی حتی سایه ی خود انسان هم او را رها میکند و ناپدید میشود .
    به قول یک انسان نازنین و اهل قلم ، تنها از یک انسان نمیشود سبقت گرفت و آن کسیست که راه خودش را میرود .

    شاد باشید .

  • لوتوس گفت:

    کامنت فوق ، صرفا نگاهی کل نگرانه و جهان بینی شخصی بود .
    و ارتباطی با قضیه لوور و غیره نداشت .