خیلی ها فکر می کنند که دوران ژنرال پینوشه در شیلی دوران سلطه بی چون و چرای اقتصاد بازار (همان نئولیبرالیسم) بود؛ تجربه ای که به باور منتقدان در دهه 1980 و در قدرت بودن ژنرال شکست خورد و در واقع شکوفایی اقتصاد شیلی را باید پس از انتقال قدرت دموکراتیک شیلی و کنار رفتن آن مرد جبار در دهه 1990 به این سو دنبال کرد. قضیه البته متفاوت است.
بعد از کودتا در سال 1973 که شر کمونیست های هوادار آلنده را از شر مردم شیلی کم کرد؛ دو سالی به سبک و سنگین کردن گزینه ها گذشت، ولی پس از آن اساس رشد اقتصادی شیلی در دهه های بعدی پی ریخته شد، بالا و پایین هایی بود ولی رویکرد کلی تغییری نکرد؛ هیچ دولتی پس از ژنرال هم وسوسه نشد به سمت سوسیالیسم دولتی دوران آلنده یا سرمایه داری دولتی دوران پیش از او برگردد. وزیر مالیه وقت در سال 1991 دورانی که دیگر پینوشه ای هم در کار نبود اذعان داشت: شاید ما دولت قبلی را دوست نداشته باشیم، ولی آنها کارهای درست زیادی را انجام دادند؛ اقتصادی که برای ما به ارث رسید به واقع یک گنج بود. دولت های بعد ژنرال هم میراث او و دولت نظامی را ادامه دادند و با اصلاحات بازاری تر راه را پیشرفت شیلی گشودند؛ اکنون هم که می دانیم که شیلی از آزادترین اقتصادهای دنیاست.
اما خطاست که از آن سو دوران پینوشه را به اصطلاح منتقدان “دوران سلطه نئولیبرالیسم” تلقی کنیم که انگار دولت از اقتصاد کنار گذاشته شد و کار به دست سرمایه داران زالو صفت وابسته به غرب سپرده شد. بزرگترین و ارزآورترین صنعت شیلی که در اواخر دهه 60 و 70 ملی شده بود، همچنان دولتی ماند؛ بانک های داخلی که در اواخر دهه 1970 به اصطلاح مقررات زدایی شده بودند؛ در اوایل دهه 1980 با شدت بیشتری زیر تیغ مقررات رفتند, برنامه های دولت شیلی برای کاهش فقر و هزینه های مستقیم دولتی از همان اواسط دهه 1980 و زمامداری پینوشه شروع شد که طی 5 سال حدود 15 درصد فقر را کاهش داد. در دوران پس از آن هم ادامه پیدا کرد، به اصطلاح قدما، ژنرال در این زمینه فضل تقدم داشت.
البته خشونت ها و شکنجه ها در دوران او بود و بنای قهرمان سازی نداریم؛ ولی متاسفانه ما در دنیای خوب قصه های جن و پری زندگی نمی کنیم؛ اگر او با مشت آهنین نمی آمد؛ کشورش بدل به یکی از اقمار آن امپراتوری شر، شوروی کمونیست و یحتمل دچار جنگ داخلی می شد. هواداران آلنده “مظلوم” هم در همان سه سال نشان دادند که مشکلی با اعمال خشونت و زور ندارند و خود او صریح گفته بود که دموکراسی و این قبیل تفنن ها را جدی نمی گیرد.
گویا خود پینوشه زمانی گفته بود که بزرگترین خدمتش این بوده است که نگذاشته است که شیلی گرفتار کمونیسم شود؛ حرف بیراهی هم نیست. گفتنش کار دشواری است و مرگ انسان ها دردآور است؛ ولی گاهی در رویدادهای تاریخی می بینیم که ظاهرا گریزی از آن گفته صدام تکریتی نیست که اگر الان 1000 نفر کشته شوند بهتر از اینست که فردا یک میلیون نفر کشته شوند؛ والله اعلم