در این حوالی گروه بزرگی از منتقدان عادت دارند در بیان علت اوضاع شیرتوشیر کنونی، به بعضی چیزها فحش بدهند: یکی از آنها “سرمایه داری” است. بسیارانی باورشان این است که ایران یک کشور “سرمایه داری” است و از حرفشان کوتاه هم نمی آیند. از آن سو کسانی واژه باکلاس تر “نئولیبرال” را می پسندند و باورشان اینست که کار کار اجنبی است. از آنجا که نگارنده این سطور ذاتا دموکرات است، اعتقاد دارد هیچ ایرادی ندارد آدم ها انتقاد کنند، ولی مشروط براینکه بدانند از چه انتقاد می کنند.

 

اگر “سرمایه داری” را معادل فحش ندانیم، حرف کلی اینست که در توزیع منابع در اقتصاد به سازوکار بازار اعتماد کنیم و دولت زیاد در کار اقتصادی مردم موش ندواند (اقتصاد بازار آزاد). بماند که حرف و حدیث و جزئیات در همین تعریف ساده کم نیست، ولی اجازه دهید به شاخصی رجوع کنیم که نشان می دهد یک کشور چقدر به واقع “سرمایه داری” است: شاخص آزادی اقتصادی هریتج.

 

کفار غربی گفته اند آزادی اقتصادی یعنی اینکه در چهار حوزه حکومت قانون، دولت محدود، کارایی مقررات و بازارهای باز اوضاع کشور خوب باشد، جان کلام اینست که فضا چقدر برای عملکرد درست بازار و مبادله داوطلبانه مساعد است و نیازی به ورود دولت در اقتصاد نیست. در سال 2016 بر همین اساس 178 کشور را در پنج دسته (آزاد، تقریبا آزاد، تا حدی آزاد، تقریبا غیرآزاد و سرکوب شده) رتبه بندی کرده اند. اما ایران کجا قرار می گیرد؟

 

تبریک! درست حدس زدید؛ در دسته آخر! رتبه ایران در جهان 171 است، چنانکه انتظار دارید رتبه آخر یعنی 178 به کره شمالی می رسد و هنگ کنگ و سنگاپور اول و دوم اند، بر خلاف انتظار آمریکا آزادترین اقتصاد جهان نیست و در رتبه 11 است. خلاصه که حرف های مانند در ایران “سرمایه داری” حاکم است، عمدتا در مایه های قصه کلثوم ننه است و نباید آن را جدی گرفت. یادم هست دکتر منصور با همان جدیت خاص خودش می گفت؛ چیزی که در اقتصاد ایران می بینیم بیشتر قانون جنگل است تا “سرمایه داری” که نیازمند بستر قانونی و حقوقی و نهادی قوی است. راستش را بخواهید با او هم نظرم.

لینک مرجع