یکی از رجال سیاسی دوران پهلوی دوم به نقل از استاد فرانسوی اش نقل می کرد سیاستگذاری در دنیای واقعی مثل اینست که بخواهی بیمار را با کارد آشپزخانه روی میز نهارخوری جراحی کنی! شرایط لزوما مانند اتاق عمل نیست و ابزار و وسایل مناسب هم در دسترس نیست. حکایت دموکراسی و توسعه هم جز این نیست.
داریوش همایون فقید بر این باور بود که دمکراسی را یک شبه نمی شود به یک جامعه عقب مانده وارد کرد. مقدمات اجتماعی و اقتصادی وسیعی نیاز است، به ویژه در جایی مثل ایران با چندپارچگی و اختلافات قومی و مذهبی تنها نیرویی که تمام تکه های مختلف جامعه را دور هم جمع می کند نیروی دولت است، در چنین جامعه ای مبارزه با حکومت تفاوت چندانی با مبارزه با خود کشور ندارد و تبدیل می شود به مبارزه با خود مملکت، دمکراسی را باید بتدریج وارد طرز تفکر و نهادهای مملکت کرد و باید مشارکت را به مردم یاد داد. تمام جوامع پیشرفته دنیا دوره ای سیاست های متمرکز و دولت های نیرومند مرکزی داشتند که به زور یا به زبان خوش جامعه را پیش بردند و بعد دموکراتیک شدن آغاز شد. حزب ها در مراحل آغازین چندان مناسب نیستند و می توانند ضد توسعه عمل کنند. وقتی می خواهید همه چیز را از صفر بسازید، گاهی سیاست هایتان را خیلی از مردم نمی پسندند و احزاب میتوانند از این تضاد و تناقض استفاده بکنند و جلوی این سیاست ها را بگیرند.
همایون از سویی دیگر می گفت، این هم اشتباه بود که کسی مثل هویدا را ۱۳ سال نگاه داریم. او هویدا را مردی بسیار هوشمند و خوش نیت و درستکار می دانست که حقیقتاً می خواست برای اصلاح مملکت کار بکند. هویدا مدیر یا نظریه پرداز برجسته ای نبود، ولی می توانست اعتماد شاه و مردم را جلب کند، ولی در آن سیزده سال متحجر و بیتفاوت شد و بیشتر به ترمزی بدل شد که جلوی کارهای اصلاحی را می گرفت. هویدا بایستی بعد از ۳ یا ۴ سال مدتی کنار می رفت و بار دیگر روی کار می آمد، اگر هویدا اوایل دهه ۵۰ کنار رفته و اواسط دهه ۵۰ هنگام ظهور بحران دوباره روی کار آمده بود جلوی انقلاب گرفته شده بود.
الان در قرن ۲۱ اوضاع البته فرق کرده است، ولی قضیه هنوز خیلی پیچیده و متناقض است؛ از یک سو به محور و ستونی نیاز است که تمامیت مملکتی پراشوب در صحرای خاورمیانه را حفظ کند، از سویی دیگر نباید آنقدر نخبگان را در جایی نگه داشت که متحجر شوند و به قول آشپزها ته بگیرند. به زبان دیگر، نیاز است تا یک دولت مقتدر توسعه گرا و حافظ منافع “ملی” را که به ویژه در جایی مثل ایران آسیب هایش کم نیست، با نوعی سازوکار دموکراتیک جذب و گردش “نخبگان” همراه کرد. پرسش های باز هم در این میان کم نیست، اگر از تمثیل مرد فرانسوی برای اوضاع ایران استفاده کنم، در آن جراحی فوق الذکر علاوه بر آن دشواری های اولیه، نه تنها میزت شکسته است، کارد آشپزخانه ات هم تیز نیست!