مصدق السلطنه شعار اقتصاد بدون نفت را باب کرد، شعاری زیبا که بعید بود فقط با شور بتوان آن را محقق کرد. با این حال داریوش همایون فقید به درستی اشاره می کند که اگر یک نفر توانسته باشد ان را عملی کرده باشد، کسی نیست جز سرسلسله پهلوی ها. رضا شاه با سالی دو سه میلیون لیره درآمد نفت یک کشور عقب مانده روبه زوال را ساخت و تکان داد. گفته اند که مصدق با همه تحریم های بریتانیایی سالی 23 میلیون دلار از اصل چهار ترومن کمک می گرفت.
قزاق سوادکوهی البته ایراد کم نداشت، کسانی بر مال دوستی وی انگشت گذاشته اند و او دموکراسی و آزادی و این قبیل تفنن ها را جدی نمی گرفت، ولی باز آنچه کرد با توجه به اینکه عایدات نفت چندانی هم در اختیار نداشت، چشمگیر بود. او معمار دولت به معنای مدرن آن بود. مشهور است که وقتی زمین های مردم را به زور می گرفت هم بر اجرای فرایند قانونی تاکید بسیار داشت!
در کشوری فقیر که به یاری انحصار تریاک و دخانیات و بازرگانی خارجی خزانه اش پر می شد و بودجه اش از هزار میلیون ریال هم نمی گذشت، ایران اداره و ساخته شد. با بستن قراردادهای پایاپای و صدور آنچه ایران می توانست بفروشد سرمایه ارزی برای ساختن راه آهن سراسری و پایه گذاری صنعت نوین فراهم کرد. درآمد نفت به نوسازی ارتش اختصاص داشت و ماشینهای کارخانه ها با سالامبور یا روده گوسفند، و کتیرا و مانند آن مبادله می شد.
حواسمان باشد در کشوری عقب مانده مثل ایران آن روز صحبت از دولت حداقلی و مانند آن خیال اندیشی است، باید تاریخدانان نظر بدهند، ولی “در ایران به این هرزگی” بعید بود اگر دولت دستی نمی جنباند، کارآفرینان و اهل فن می توانستند کاری از پیش ببرند. ایران آن روزگار پیشا-کارآفرینی بود! یک قدرت توسعه گرا باید رعایا را به شهروندان بدل می کرد، هرچند سال ها پیش از آن انقلاب مشروطه کرده باشند. گفته اند پادشاه در سفرنامه مازندران خود گله می کرد که باید طرز غذا خوردن را هم به هم میهنانش یاد دهد.
با این حال تحولی که رضا شاه ایجاد کرد و نهادهایی که بنیاد گذاشت (دادگستری، دانشگاه، جنگلبانی، کانون پرورش افکار و …) را نمی توان ندیده گرفت، قضاوت کارنامه او آسان نیست، ولی بد نیست هواداران اقتصاد بدون نفت، دوره قزاق سوادکوهی را با دقت بیشتری بررسی کنند، شاید برای امروز ما هم درسی در آن باشد، والله اعلم.