پس از مرگ مائو، پیشوای چین، آن همه مصیبت که دیدگاه های مترقی! او به بار آورده بود، عده ای زیادی را در حزب به فکر تغییر مسیر انداخت. آنها فهمیده بودند با شعار و ایدئولوژی کار پیش نمی رود و حکایت دنیا واقعی مثل قصه جن و پری نیست؛ دبیرکل حزب و خیلی های دیگر صریح می گفتند که قرار بود ما سوسیالیست ها از غربی های سرمایه دار جلو بزنیم؛ پس چرا اوضاع این است؟ خوشبختانه سکان به دست آدم های واقع گرا افتاده بود که هرچند همچنان دل در گرو سوسیالیسم داشتند، انقدر انعطاف داشتند که واقعیت ها را هم ببینند و از آن درس بگیرند.

 

معاون نخست وزیر وقت چین، وانگ ژن، دو سال پس از مرگ مائو اواخر سال ۱۹۷۸ برای بازدیدی به لندن رفت؛ مرد چینی از دیدن سطح توسعه اقتصادی و اجتماعی بریتانیا تعجب کرد، دانش او از ان کشور از نوشته های مارکس فراتر نمی رفت؛ انتظار داشت بیغوله و فقر و استثمار را ببیند و زاغه نشین های که در کثافت دست و پا می زنند، اما فهمید حقوق خود او در حدود یک ششم دستمزد یک رفتگر در لندن است! چند روزی در آن دیار گشت و در آخر در گزارشش نوشت:

 

بریتانیایی ها خیلی خوب از پس کار بر آمده اند؛ کالا در همه جا فراوان است و کمبودی به چشم نمی خورد؛ آن سه نابرابری که مارکس از برانداختن آنها صحبت می کرد (نابرابری میان شهر و روستا، میان صنعت و کشاورزی و میان کار فکری و فیزیکی) تقریبا از بین رفته است و روی عدالت اجتماعی و رفاه هم خیلی تاکید می شود، اگر بریتانیا را حزب کمونیست اداره می کرد، حتی می توانست الگوی ما برای یک جامعه کمونیستی و برابر باشد!

 

سفر مقامات چینی به کشورهای غربی و دیدن تجربه آنها زیاد تکرار شد و البته روحیه عملگرا امثال دنگ شیائوپینگ بسیار به باز شدن چین به روی دنیا کمک کرد. برخلاف تصور غالب رشد اقتصادی چین حاصل برنامه ریزی و حضور جدی دولت نبود؛ بسیاری از نتایج خوب به دست آمده بر خلاف برنامه ریزی های دولت چین و حزب به دست آمد؛ حسن آنها این بود که خیلی جلوی نیروی های بازار نایستادند و علی رغم تضاد ایدئولوژیک آن را پذیرفتند؛ آنها دنبال یک جامعه سوسیالیستی بهتر بودند، ولی سر از یک کشور با اقتصاد بازار در آوردند.

 

برای مملکت آریایی اسلامی ما هم که از نابخردی و تنگ نظری و تندروی کم ندارد، بد نیست از چینی ها الگو بگیرد. یک راه خوب برای درمان تندروی سفرهای متعدد به ممالک پیشرفته دنیاست، بد نیست آدم های اثرگذار در سرنوشت مملکت تا می توانند دنیای پیشرفته را ببینند، اندیشه های اجنبی در بسیاری دوره ها از جمله مشروطه در ارتقای اگاهی ایرانی ها موثر بوده است و اکنون البته اینترنت کمک بزرگی است، ولی جای دیدن خود اصل جنس را نمی گیرد.

 

آن همه سفر نیویورک و اروپا به مرور حتی پرزیدنت مهرورز را هم معتدل تر کرد و این اواخر زیاد بی روغن سرخ نمی کرد، یک پیشنهاد خوب اینست که اهالی قدرت به جای سفرهای استانی، سراغ سفرهای کشوری بروند؛ شاید دیدن ثروتمندان دنیا بهتر از دیدن محرومان وطنی کمک به بهبود اوضاع کند، والله اعلم.

 

لینک مرجع