یک دیدگاه جالب در ژئوپلیتیک نظریه “رهبری جهان” جرج مُدلسکی است، او با بررسی تاریخی به این نتیجه رسیده است که جهان برای هر دوره ۱۰۰ ساله یک رهبر دارد و یک “کشور” نظم حاکم بر جهان را تعیین و حفظ می کند. در این نظریه از واژه رهبر استفاده می شود و این بدان معناست که رهبر پیروانی هم دارد و دیگر کشورها با نظم غالب مخالفتی ندارند.
رهبر جهان باید بتواند به همه جای دنیای دسترسی داشته باشد و از این رو کنترل اقیانوس ها و دریاها را در دست دارد و توان او با کشتی های نظامی و تجاری که در دسترس دارد سنجیده می شود. او باید بتواند یک “بدعت” بگذارد و نظمی نو بنیان نهد، یعنی نهادها و ایده ها و روال هایی را ایجاد کند که امنیت دنیا را تامین کند. (نهادهایی مانند ناتو و سازمان ملل و صندوق بین المللی پول را برای رهبر کنونی دنیا یعنی ایالات متحده در نظر بگیرید).
در این دوره ۱۰۰ ساله ۴ مرحله وجود دارد که هر کدام حدود ۲۵ سال طول می کشد، مرحله اول “جنگ جهانی” است که نظم قبلی از بین می رود و رهبر جدید خود را نشان می دهد (ایالات متحده بعد از جنگ جهانی اول و دوم)، در مرحله بعدی رهبر جدید، نظم خود را در دنیا ایجاد می کنند و دیگران آن را می پذیرند، در مرحله سوم مشروعیت نظم جدید مورد تردید قرار می گیرد و به چالش کشیده می شود (دوران جنگ سرد و مواجهه بلوک شرق و غرب) و مرحله پایانی هم که ناکارآمدی نظم جهانی آشکار می شود و گزینه های جایگزین مطرح می شوند و دوباره همین روال با جنگ جهانی بعدی از سرگرفته می شود.
از قرن ۱۵ به این سو، رهبران دنیا به ترتیب پرتغال، هلند، بریتانیا (دو دوره متوالی) و ایالات متحده بوده اند و این نظریه توانسته است توصیف تاریخی درستی ارائه دهد، رهبر قرن ۲۱ هنوز معلوم نیست، ولی می تواند امریکا یا کشور(های) دیگری باشد. البته این نظریه ادعایی برای پیش بینی آینده ندارد. شاید وقتی پرزیدنت شیخ حسن از کدخدا صحبت می کند، دارد به رهبر جهان اشاره می کند، والله اعلم.