مردم همیشه در صحنه زیاد روی واژه “اخلاق” حساسیت دارند، دفعه پیش که از قول رثبارد نوشته بودم سپردن اخلاق به دست دولت یعنی اینکه نگهبانی از مرغ ها را دست روباه بسپاری، دیدم عده ای صدایشان درآمده بود که مگر می شود اجتماع را به حال خود رها کرد و سیاست مستقل از اخلاق چیز وحشتناکی است و …

 

حالا اگر کسی از اهالی اسکاندیناوی حساسیت به خرج می داد باز پذیرفتنی بود، می گفتیم ندیده است دولت می تواند چه هیولایی باشد، اما در مملکت آریایی اسلامی که دولت عایدات نفت را صرف پلیس امنیت اخلاقی و گشت ارشاد می کند و هزار پترو-نهاد تزریق کننده اخلاق جات علم کرده است، دفاع از لزوم وظیفه “اخلاقی” دولت، یعنی طرف گوش مفت گیر آورده است و به کلی پرت است. ولی وقتی از جدایی سیاست و اخلاق صحبت می کنیم منظورمان چیست؟

 

یک توضیح مختصر بدهم و شر را بکنم؛ همه این آتش ها از گور ماکیاولی بلند می شود و باید به او پرداخت، اهل فن می گویند ماکیاولی نظریه پرداز استقلال امر سیاسی است، معنی این حرف اینست که سیاست و تناسب نیروها منطق و قانون مندی خودش را دارد، نمی توان آن را بر چیزی دیگر (دین، اخلاق، زیبایی شناسی و …)  بنا کرد، حرف از تسلط یافتن و حفظ فرادستی است. آنچه در واقعیت سیاست می بینیم تلاش همه جانبه برای غلبه یافتن است و این منطق خود را بر هر چیزی دیگری مانند دین و اخلاق تحمیل می کند و آنها را در حاشیه قرار می دهد. وقتی از “سیاست اخلاقی” به مفهوم رایج صحبت می کنند، به نظرم این نکته اساسی را در نظر نمی گیرند.

 

در رابطه با دین هم قضیه متفاوت نیست، اشاره به نوشته کاسیرر در کتاب افسانه دولت رهگشاست که حرفش این است که ماکیاولی مخالف دین نیست و آن را عنصری ضروری برای اجتماع  و حفظ همبستگی انسان ها می داند، ولی با کلیسا به عنوان نهادی سیاسی-دینی مشکل دارد. با این حال به دین هم نقش مطلق و مستقل نمی دهد، آن را تا جایی دارای اعتبار می داند که بتواند در بهبود زندگی سیاسی موثر باشد.

 

به نظرش اخلاق مسیحی در تعارض با هنر (ویرتو) مرد سیاسی است و او را در سیاست ضعیف و ناکارآمد می سازد،  بی دینان (پاگان ها) که از دین استفاده عاقلانه (ابزاری) می کنند، موفق تر از دینداران معتقدند که هدفشان از سیاست ورزی هم “الهی” است. رومی ها مثالی مناسب از این استفاده مناسب از دین به شمار می آمدند. در این نگاه دین آن نقش اساسی و اصلی پیشین را از دست می دهد. نگاهی به سیاست واقعی هم نشان می دهد که چقدر این نگاه تیزبینانه و درست است.

 

او از بی اخلاقی دفاع نمی کند، ولی حرفش این است اخلاق جات برای مرد سیاسی نون و آب نمی شود و این دو عرصه هایی متفاوت اند با منطق خاص خود که نمی توان آن را به هم تقلیل داد. هرچند بعید می دانم، امیدوارم تا اندازه ای رفع ابهام مخاطبان “اخلاقی” شده باشد.