یکی از اهل فن گفته است در جایی مثل ایران شوخی است بخواهی در اقتصاد سیاست های ریاضتی پیش بگیری و همزمان دنبال فضای باز سیاسی باشی! تجربه چنین حماقتی را دو سه سالی پیش از انقلاب شاهد بودیم. جهش قیمت نفت در کشورهای نفتی در آغاز یک موهبت تلقی می شود، ولی به محض کاهش مصائب شروع می شود. ایرادات ساختاری اقتصاد، بعد از روغن کاری بیش از حد نفتی، حتی بیشتر از قبل خود را نشان خواهند داد.

 

بعد از به قدرت رسیدن کارتر و فشار روی ایران برای باز کردن فضای سیاسی، شاه هم با توجه به ملاحظات دنیای دوقطبی آن روز کار را شل گرفت. شریف امامی را با شعار آشتی ملی سرکار می آورد، ساواک را محدود می کند و رئیس جدیدی به نام مقدم را برای آن برمی گزینند و صلیب سرخ برای بازدید از زندان ها و رصد حقوق بشر به ایران وارد می شود. پرویز ثابتی در خاطراتش می گوید بارها و بارها خطر امنیتی چنین اقداماتی را به شاه و دیگران تذکر داده است، نقل می کند که بعد از انقلاب اشرف از او دعوت به همکاری می کند و او ضمن رد درخواست پاسخ می دهد آن موقع که توپ و تفنگ و امکانات در اختیار من بود به حرفم گوش ندادید، الان چه انتظاری دارید؟ (جالب است یک بار اشرف پیش از انقلاب به طعنه به وی گفته بود شما خیلی راحت از استفاده از مسلسل بر علیه مخالفان صحبت می کنید)

 

از شاه بیمار هم در آن زمان کاری بر نمی آمد، یکی از حاضران در مراسم رسمی تولد شاه می گوید، در سال ۵۷ دیدم در چشم همه نگاه می کند و اثری از آن قدرت و انرژی که می شناختیم در وی نبود، پیشترها در چشم کسی نگاه نمی کرد، فاصله اش را حفظ می کرد و با ژستی شاهانه! ادای احترام ها را پاسخ می گفت. در مملکتی که یک سال هم نبود مخالفان مسلحی مثل فداییان و مجاهدین سرکوب شده بودند و باقی در زندان یا خارج از کشور بودند، شوخی است به یکباره بخواهید فضا را باز کنید و آب از آب تکان نخورد. در این نظام های خودکامه یکی از سخت ترین کارها اصلاح است، اصلاحات اول (ارضی) شاه البته ناموفق نبود و نوعی دستاورد سیاسی به حساب می آمد. در آن سال ها آخر بسیاری از چهره های اطراف او به فساد مشهور بودند که البته قاطعیتی برای مبارزه با آنها وجود نداشت، به او گفته بودند پدر جان اگر حکومت نظامی اعلام می کنی، باید تا ته کار بروی و لازم شد سفارت یانکی ها را هم تعطیل کنی که البته اراده چنین کاری را نداشت. قضیه بیل و پیل را هم پیشتر گفته ام.

 

اما چه درسی برای امروز ایران می توان گرفت؟ یادم هست یکی از اهالی سیاست از چند سال پیش حرف از جراحی اقتصاد می زد، امروز هم بسیاری از لزوم دگرگونی ساختاری اقتصاد صحبت می کنند، حرفشان هم اینست که برای آنکه اقتصاد بسامان شود، دستکم برای زمانی محدود باید تن به درد داد و مردم سختی ها را تحمل کنند. در مملکتی که نارضایتی در آن کم نیست دیوانگی است بخواهی حرف از تفنن جاتی مثل “حقوق بشر” و “آزادی سیاسی” بزنی و همزمان به فکر تحول ساختاری اقتصاد باشی. به همین رو فکر می کنم وقتی کسی حرف از تحول و جراحی اقتصاد می زند، باید آن را به معنای بسته تر شدن سیاسی هم فهمید که البته کار درستی هم هست.

 

اما یادمان نرود که این بسته نگاه داشتن فضا یک پروژه است که باید در زمان مناسب تمامش کرد، اقتصاد بازار و ثروت آفرینی نیازمند گشایش سیاسی و پا پس کشیدن دولت از عرصه های اجتماعی است، اگر “شرایط حساس کنونی” را زیاد ادامه دهیم، چیزی که از در بیرون کردیم از پنجره بر می گردد. این زمان مناسب باز کردن فضا بعد از آن تحول ساختاری اقتصادی فوق الذکر از دشوارترین تصمیم های اهالی سیاست ایران خواهد بود.  گاهی رها کردن یک سیاست در زمان درست حتی مهمتر از زمان اجرای درست آن است.