از همان دوران انقلاب صنعتی همیشه این ترس با بشر بوده است که روزی منابع طبیعی زمین تمام خواهد شد، ولی گفته اند این را نباید جدی گرفت. در اوایل دهه ۱۹۶۰ کشیدن خط تلفن در شهرهای ایالات متحده آغاز می شد و در آن زمان تنها راه تبادل داده ها سیم های مسی بود، با گسترش استفاده از مس قیمت آن بالاتر رفت و حتی برخی نگران شدند که مس کافی برای همه شهرها نخواهیم داشت، اما قضیه به شکل دیگری رقم خورد.

 

با بالا رفتن قیمت مس و سودآورتر شدن آن، تولیدکنندگان مس با اکتشاف بیشتر معادن تازه ای را کشف کردند، معادنی که پیشتر استخراج از آنها به صرفه نبود. همچنین عده ای هم به دنبال معرفی کالاهای جانشین رفتند و اختراع فیبر نوری هم دستاورد همین تلاش آنها بود و امروزه دیده می شود که فیبر نوری جای سیم مسی را گرفته است. اکنون ذخایر مس برای کاربردهای مهمتری به کار گرفته می شود و آن نگرانی های اولیه بسیار کمتر شده است.

 

برای نفت هم روندی مشابه را شاهد بودیم؛ بعد از کشف در قرن ۱۹ و سپس اختراع اتومبیل و افزایش کاربرد آن قیمت نفت بالا رفت و باز عده ای از تمام شدن آن صحبت کردند، ولی تحولات بعدی چیز دیگری را نشان داد؛ در ۱۸۸۲ آمار نشان می داد که فقط ۹۵ میلیون بشکه نفت در زمین باقی مانده است و از آنجا که سالانه ۲۵ میلیون بشکه نفت مصرف می شود، نفت سه چهار  سالی بیشتر دوام نمی آورد.  در ۱۹۱۹ حرف این بود که ۲۰ سال نفت باقی مانده است. بیش از ۳۰ سال بعد در ۱۹۵۰، آمار از ۱۰۰ میلیارد بشکه نفت خبر می داد و این روند را تا ۲۰۰۸ پی بگیرید که حرف از ۱.۲ تریلیون بشکه نفت است. دلیلش هم روشن بود با بالا رفتن قیمت اکتشاف و استخراج منابع نفتی بیشتر معنا پیدا می کرد و از این سو نیز انرژی های جایگزین هم توسعه فراوانی پیدا کردند (مضمون کلی کتاب مناقشه اتمی دکتر رنانی، با تمام نقدها بر آن، چیزی جز این نیست).

 

استدلال می کنند که اگر سازوکار قیمت های بازار و رقابت به درستی عمل کند و دولت ها با دستکاری آن، این بهترین منبع تصمیم گیری های اقتصادی را  مخدوش نکنند و به بهانه های سیاسی، انحصارهای  غیرضروری ایجاد نشود، خیلی جایی نگرانی نیست. انسان را اقتصاد بازار آزاد (سرمایه داری) نجات خواهد داد؟

لینک مرجع