حضرت کیسینجر از دو چهره موثر چینی ها یاد می کرد؛ مائو که چین را متحد کرد و شیائوپینگ که دست به اصلاحات بنیادین و بازسازی زد. اما اصل داستان هنوز مانده است، بزرگترین پیروزی چینی ها اما شاید متحد کردن اسیا است؛ سازمان همکاری های شانگهای (در این متن “سازمان”) که رهبری آن را چین و روسیه بر عهده دارند و هند و پاکستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی عضو آنند.ایران و ترکیه برخی کشورهای دیگر هم به آن خواهند پیوست و دیاسپورای چینی در سراسر دنیا را هم نباید فراموش کرد.

 

دولت های عضو “سازمان” به نسبت دولت های رفاه غربی؛ بار مالیاتی زیادی بر نیروی کار تحمیل نمی کنند، مردم این کشورها با سهولت نسبی بیشتری می توانند انباشت سرمایه و بهبود استانداردهای زندگی را دنبال کنند، سنت پس انداز هم به صورت سنتی در این کشورها بالاست، در آینده شتاب رشد این منطقه از جهان بسیار بالاتر از بقیه خواهد بود.

 

رئیس جمهور جدید چین دنبال یک تغییر اساسی است، می خواهد رقابت را به جای قیمت روی نوآوری و تکنولوژی ببرد و بازار هدف صادرات را به جای امریکا به اروپا و اسیا منتقل کند. ابر پروژه “راه ابریشم جدید” این مسیر را هموار می کند، خطوط راه آهن  مسیر تبادل چین و آسیا با اروپا را بسیار کوتاه تر می کنند و راه های ابی هم که به اقیانوس هند و شرق آفریقا می رسند. یادمان باشد آفریقا محل تامین مواد خام و منابع برای توسعه چینی هاست، مس در زامبیا و طلا در غنا را در نظر بگیرید، آنها استثمارگران جدید آفریقا اند!

 

اهمیت ژئوپلیتیک اوراسیا هم که نیاز به گفتن ندارد و پیشتر مفصل در مورد آن نوشتم (هارتلند و آن عبارت معروف مکیندر “هر کس بر قلب جهان مسلط شود، بر جهان مسلط خواهد شد”)، “سازمان” این قلب جهان را در اختیار دارد. آنها برای کنار زدن امریکا باید در سه جنگ نظامی، اقتصادی و مالی پیروز شوند؛ در دو تای اول به روشنی پیشرفت های جدی داشته اند، برای مثال جنگ های نیابتی خاورمیانه و اوکراین و گرجستان را مثالی از جنبه نظامی بگیرید که به خوبی از پس ها یانکی برآمده اند و همین الان مورد کره شمالی روی میز است و آینده هم ناروشن است. از جنبه اقتصادی هم روسیه و چین تار خود را همه جا تنیده اند.

 

آلمانی ها که به صورت سنتی با فرهنگ آنگلوساکسون اروپایی فاصله دارند، پرنفوذترین بازیگر اتحادیه اروپا اند و بعد از برگزیت (جدا شدن یار غار امریکا از اتحادیه) و به قدرت رسیدن ترامپ و محدود کردن تبادلات با اروپا، برای همکاری اقتصادی با روسیه تمایل دارند.  در مورد ترکیه هم نزدیک شدن به روسیه قابل توجه است، قضایای بعد از کودتا و اختلاف های اخیر، آن تمایل آتشین به پیوستن به اتحادیه را کاهش داده است. همچنین با تمام اختلاف ها همچنان ارتباط گسترده ای با ایرانی ها دارند، قضیه قطر و سعودی ها هم که نیاز به توضیح ندارد. امریکایی ها ظاهرا جنگ اقتصادی را هم باخته اند.

 

اما اصل مطلب جنگ مالی است، باید فکری به حال دلار به عنوان ارز غالب دنیا بکنند وتکلیف خود را با نظام پولی روشن کنند، برای گریز از هژمونی امریکا؛ به جای دلار باید یک پول سالم (ساند مانی) را به کار بگیرند، یعنی پولی که قدرت خریدش در طی زمان تغییر نکند. اما در مورد چینی ها، بزرگترین قدرت اقتصادی “سازمان”،  قضیه درست عکس پیش رفته است، اعتبار بانکی بسیار زیادی به اقتصاد تزریق شده است؛  البته چاره ای هم نداشتند، بیکاری بالا برای اقتصادی صادرات محور با یک میلیارد و اندی جمعیت چیزی کم از فاجعه ندارد. با این حال این همه داستان نیست.

 

دلار  از دهه ۷۰ به بعد ارزی بی پشتوانه (فایت) است، آنها می خواهند ارزی با پشتوانه طلا را جایگزین دلار کنند. چینی ها از ۱۹۸۳ به فکر طلا بوده اند و بعدها بانک های توسعه و نهادهای مشابه بانک جهانی و صندوق بین المللی هم ایجاد کرده اند، همه چیز آماده صحنه آرایی نهایی است. در سال های اخیر روسیه هم در جنگ طلا با آنها همراه شده است؛ شاید در آینده ایران و روسیه قیمت گذاری انرژی را هم با طلا پیش ببرند و دلار کنار بگذارند.

 

اخبار طلا، راه ابریشم جدید و “سازمان” را دنبال کنید؛ پایان تسلط امریکا به جهان نزدیک است؟ کاری از دونالد شیردل بر می آید؟ والله اعلم!

لینک مرجع